کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولوله
لغتنامه دهخدا
ولوله . [ وَل ْ وَ ل َ / وِل ْ وِ ل ِ ] (از ع ، اِ) جوش و خروش . (غیاث اللغات ). شور و آشوب و غوغا. (برهان ) (غیاث اللغات ). بانگ و فریاد. (غیاث اللغات ) (صراح اللغة) : خوشا نبیدغارجی با دوستان یکدله گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله . شاکر بخ...
-
واژههای مشابه
-
ولولة
لغتنامه دهخدا
ولولة. [ وَل ْ وَ ل َ ] (ع مص ) بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بانگ و فریاد کردن زن . (منتهی الارب ). بانگ و فریاد کردن زن به ویل . (اقرب الموارد). واویلا گفتن . (غیاث اللغات ) (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
وای وای کردن
لغتنامه دهخدا
وای وای کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیون و زاری کردن و سخت نالیدن : زن او پیش آمد، ساره ، و بانگ همی کرد، وای وای و ولوله همی کرد. (تفسیر قرآن مجید چ متینی ص 278).
-
شور افکندن
لغتنامه دهخدا
شور افکندن . [ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شور فکندن . آشوفتن . ولوله انداختن . آشوب و فتنه برپا کردن . || هیجان و نشاط ایجاد کردن : ملک را گوی در چوگان فکندندشگرفان شور در میدان فکندند. نظامی .ترش بنشین و تندی کن که ما را تلخ ننمایدچه میگویی چنین شیرین ک...
-
رستخیز شدن
لغتنامه دهخدا
رستخیز شدن . [ رَ ت َ / رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غوغا شدن . شور و ولوله برپا گشتن . هنگامه بپا شدن . قیامت شدن : داد از آن سلطان که هرجا خیمه ٔ بیداد زدرستخیزی شد که از خاک شهیدان ناله خاست .شانی مشهدی (از ارمغان آصفی ).
-
نافریدن
لغتنامه دهخدا
نافریدن . [ ف َ دَ ] (مص منفی ) مخفف نیافریدن . مقابل آفریدن : نافرید ایزد ز خوبان جهان چون تو کسی دلربا و دلفریب و دلنواز و دلستان . منوچهری .طبل را کی سود دارد ولوله چون به اول نافریدندش دوال . انوری .شیر بی دم و سر و اشکم که دیداین چنین شیری خدا ه...
-
غارجی
لغتنامه دهخدا
غارجی . [ رِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به غارج . شراب صبوحی را گویند یعنی شرابی که به هنگام صبح نوشند. || ساقی را نیز گفته اند. || کسی را هم میگویند که صبوحی خورد. (برهان ). در این کلمه غاوجی هم آمده است . (از برهان ). این کلمه از غارِج به افزودن یاء نسب...
-
زنوییدن
لغتنامه دهخدا
زنوییدن . [ زَ دَ] (مص ) بمعنی زنویه است که ناله و مویه و زوزه کردن سگ باشد. (برهان ). ناله کردن سگ . (فرهنگ رشیدی ). ناله کردن سگ . زوزه کشیدن سگ . (فرهنگ فارسی معین ). زنویه . (آنندراج ). زوزه کشیدن سگ . (ناظم الاطباء): هریر؛زنوییدن . (یادداشت بخط ...
-
غلغله افتادن
لغتنامه دهخدا
غلغله افتادن . [ غ ُ غ ُل َ / ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) شور و غوغا افتادن . غریوافتادن . فریاد و هیاهوی بسیار واقع شدن . رجوع به غُلغُلَه شود : و حسنین و فرزندان فریاد برآوردند و غلغله در مدینه افتاد. (قصص الانبیاء ص 244).چون بنالد زار و بیشکر و گله افت...
-
خلوت سرای
لغتنامه دهخدا
خلوت سرای . [ خ َل ْ وَ س َ ] (اِ مرکب ) خلوتخانه . (ناظم الاطباء) : در چارسوی کون و مکان وحشت است خیزخلوتسرای انس جز از لامکان مجوی . خاقانی .در سور سر رسیده و دیده بچشم سرخلوتسرای قدمت بی چون و بی چرا. خاقانی .دیده ام خلوتسرای دوست در مهمان سراش تن...
-
یکدله
لغتنامه دهخدا
یکدله . [ ی َ / ی ِ دِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) موافق و بی ریا و بی نفاق . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). صادق . (ناظم الاطباء). متفق .(غیاث ). یکدل . صمیمی . (یادداشت مؤلف ) : خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولو...
-
شاب
لغتنامه دهخدا
شاب . (ع ص ) مخفف شاب ّ بمعنی مرد جوان . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). برنا. برناو. برناک مقابل شیخ . رجوع به جوان و برنا شود : گرد رنج و غم که برمردم رسدزود تر می پیر گردد مرد شاب . ناصرخسرو.وززنانی که کسی دست برایشان ننهادهمه دوشیزه و همزاده بیک صو...
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط / ش َ ](ع اِ) در فارسی بیشتر به تخفیف «ط» به کار رود. رودخانه و جوی بزرگ . (از یادداشت مؤلف ). رود بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : بلاد هند از لب جیحون بوده تا شط فرات . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 98).خواهی که جان به شط سلامت برون بری...