کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولو
لغتنامه دهخدا
ولو. [ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 180 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ولو
لغتنامه دهخدا
ولو. [ وَ ل َ ] (ع حرف ربط مرکب ) (از: و، حرف عطف + لو، حرف شرط) و اگرچه . اگرچه .
-
ولو
لغتنامه دهخدا
ولو. [ وِ ل َ / لُو ] (ص ) ولاو. در تداول ، متفرق . پراکنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پاشیده . متلاشی .- ولو شدن ؛ پاشیدن از هم . پاشیده شدن . پراکنده گشتن .- || روی زمین پهن شدن . نقش زمین شدن .
-
واژههای مشابه
-
ولو شدن
لغتنامه دهخدا
ولو شدن . [ وِ ل َ / لُو ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پاشیده شدن .پراکنده شدن . متفرق شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || نقش بر زمین شدن : فلان روی زمین ولو شد.
-
ولو کردن
لغتنامه دهخدا
ولو کردن . [ وِ ل َ / لُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) متفرق کردن . از هم پاشیدن . پراکندن . پخش کردن . پاشیدن روی زمین .
-
جستوجو در متن
-
غلوس
لغتنامه دهخدا
غلوس . [ ] (اِخ ) تلفظ ترکی ولو. رجوع به ولو و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
پاپیتال
لغتنامه دهخدا
پاپیتال . (اِ) نوعی از پیچک . پلک . دُردُس . وَلو. بَلْوه .
-
ولاو
لغتنامه دهخدا
ولاو. [ وِ ] (ص ) متفرق و ازهم پاشیده ، و اکنون ولو مستعمل است . (برهان ) (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
-
پلاژیک
لغتنامه دهخدا
پلاژیک . [ پ ِ ] (اِخ ) (خلیج ...) امروز خلیج «وُلو»، واقع در جنوب شرقی تسالی در ساحل بحر اژه .
-
ذوالمسحین
لغتنامه دهخدا
ذوالمسحین . [ ذُل ْ م ِ ح َ ] این کلمه در شعر جریر آمده است :لاوصل اذ صرفت هند ولو وقفت لا ستفتنتنی و ذاالمسحین فی القوس .
-
تجوزاً
لغتنامه دهخدا
تجوزاً. [ ت َ ج َوْ وُ زَن ْ ] (ع ق ) مجازاً. توسعاً. وسعت دادن مفهومی راچنانکه بر مصادیق دیگری نیز که جز مصادیق مندرج در تحت آن مفهوم است و نحو مناسبتی با آن دارد اطلاق شود: یقال العلم تجوزاً علی الاعتقاد کیف کان ولو ظناً.
-
جراوی
لغتنامه دهخدا
جراوی . [ ج َ ] (اِخ ) در بیت زیر بظاهر جمع جروی است که نام چاههایا آبهایی است در راه شام یا در جبلین : الا لااری ماء الجراوی شافیاًصدای ولو روّی غلیل الرکائب .(از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ).رجوع به جروی شود.
-
لو
لغتنامه دهخدا
لو. [ ل َ ] (ع حرف ) حرف شرط. اگر. اِن . گر. لوفُرض ِ، اگر فرض شود. ولو، ولو اینکه ، اگر هم . صاحب منتهی الارب گوید: هو حرف یقتضی فی الماضی امتناع مایلیه و استلزامه لتالیه . سیبویه ... (منتهی الارب ) : شک نیاوردگان کرده یقین اِن و لوشان به جای رای وز...