کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولم
لغتنامه دهخدا
ولم . [ وَ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش لشت نشاء شهرستان رشت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
ولم
لغتنامه دهخدا
ولم . [ وَ ل َ /وَ ] (ع اِ) تنگ زین . تنگ پالان . || قید وزنجیر. || رسن که بدان تنگ پالان به آسانی بندند تا جنبش نکند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ولم
لغتنامه دهخدا
ولم . [ وِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان یخکش بخش بهشهر شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 110 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای مشابه
-
ولم بالا
لغتنامه دهخدا
ولم بالا. [ وَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل . سکنه ٔ آن 115 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
ولم پائین
لغتنامه دهخدا
ولم پائین . [ وَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرازپی بخش مرکزی شهرستان آمل . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
جستوجو در متن
-
ملاوذ
لغتنامه دهخدا
ملاوذ. [ م ُ وِ ] (ع ص ) اندک . قلیل : ولم نطلب الخیر الملاوذ من بشر. (از اقرب الموارد).
-
مانش
لغتنامه دهخدا
مانش . (اِخ ) قسمت جنوب شرقی «کاستیل جدید» (اسپانی ) و سرزمینی خشک ولم یزرع است که بوسیله ٔ «سروانتس » نویسنده ٔ معروف در کتاب «دون کیشوت » مشهور و جاودانی شده است . (از لاروس ).
-
ذوالمشهرة
لغتنامه دهخدا
ذوالمشهرة. [ ذُل ْ م ُ ش هََرَ ] (اِخ ) و منهم ذوالمشهرة ابودجانة سماک بن خرشة کانت له مشهرة اذا خرج بها یختال ببن الصفین لم یبق ولم یذر و هؤلاء کلهم انصاریون . (استیعاب ج 1 ص 173).
-
امام زمین
لغتنامه دهخدا
امام زمین . [ اِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار، واقع در 11 هزارگزی جنوب شهسوار و 2 هزارگزی جنوب بلده . کوهستانی و جنگلی دارای هوای معتدل و مرطوب است . 200 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ سه هزار و ولم رود تأمین میشود. محصولش...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن سعید (سعد) ابن ابی ذئاب الدوسی . ابن حبان او را از ثقات تابعین گفته است و گوید عمر او را بمصدقی فرستاد. حارث پسر عم ابوهریره است و یزیدبن هرمز از او روایت کند. و ابن حجر حارث را در باب «من ادرک النبی ولم یره » آورده است . رجو...
-
سائب
لغتنامه دهخدا
سائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن ذکوان مکنی به ابوجمعه معروف به راویه ٔ کثیرعزه از شعرای اموی است و او راست :أبائنة سعدی ؟ نعم ستبین !کما انبت من حبل القرین قرین اء اًن زم أجمال و فارق جیرةو صاح غراب البین أنت حزین کانک لم تسمع ولم ترقبلهاتفرق أحباب لهن ...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت حکیم الانصاریة الاوسیة. قال ابوعمر ذکرها ابواحمدبن صالح المعری فی ازواج النبی و لم یذکرها غیره و جوز ابن الاثیر ان تکون هی لیلی بنت الحطیم لان الحکیم یشبه بالحطیم . (از الاصابة ج 8 ص 181).صاحب اعلام النساء آرد: لیلی بنت ح...
-
شبر
لغتنامه دهخدا
شبر. [ ش َ ] (ع اِ) حق نکاح از قبیل مهر. (شرح قاموس ). حق نکاح و دست پیمان . (منتهی الارب ). حق نکاح . (لسان العرب ). مهر. (از اقرب الموارد). یقال : تزوجها ولم یعط شبرها؛ او را تزویج نمود و نداد مهر او را. (از اقرب الموارد). و منه دعاء النبی (ص ) : ل...