کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولا
لغتنامه دهخدا
ولا. [ وَ ] (از ع ، اِ) ولاء. یاران . || میراث بنده ٔ آزاد. (غیاث اللغات ). || ملک و پادشاهی . || قرابت . (آنندراج ). خویشاوندی . رجوع به ولاء شود. || ولاء. توالی اجرای امری : و بدان رکن شود که حجرالاسوددر اوست و حجر را بوسه دهد و از حجر بگذرد و بر ه...
-
ولا
لغتنامه دهخدا
ولا. [ وَ ](اِ، از اتباع ) هول و ولا؛ هول و دلهره . اضطراب . (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
ولا
لغتنامه دهخدا
ولا. [ وِ ] (از ع ، اِمص ) ولاء. پیاپی کردن کاری . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).دمادم کردن . رجوع به ولاء شود. || (اِمص ) دوستی و محبت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : شیفته کرد مرا عشق و ولای تو چنین شایدم هرچه به من عشق و ولای تو کند. منوچهری .و دلهای خا...
-
واژههای مشابه
-
العار ولا النار
لغتنامه دهخدا
العار ولا النار. [ اَ وَ لَن ْ نا ] (ع جمله ٔ اسمیه ) قول عمربن خطاب ، و معروف «النار ولا العار» است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به عار و نار شود.
-
واژههای همآوا
-
ولع
لغتنامه دهخدا
ولع. [ وَ ] (ع اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ولع والع ؛ مبالغه است ، چنانکه عجب عاجب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ولع
لغتنامه دهخدا
ولع. [ وَ ] (ع مص ) وَلَعان . سبک و خوار گردیدن . || دروغ گفتن . || ربودن . || ماادری ما ولعه ؛ نمیدانم چه چیز بازداشت او را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ولع
لغتنامه دهخدا
ولع. [ وَ ل َ ] (ع مص )وَلوع . حریص و آزمند گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به چیزی سخت دل بستن . (اقرب الموارد). || (اِمص ) حرص . (غیاث اللغات ). آز : گشت بی عاطفتی باز شروع یافت حرص و ولع و جهل شیوع . ایرج میرزا.|| فریفتگی . (غیاث اللغات )....
-
جستوجو در متن
-
ثاغیة
لغتنامه دهخدا
ثاغیة. [ ی َ ] (ع اِ) گوسفند: ماله ثاغیة ولا راغیة؛ نیست او را گوسفند و نه شتر. - ثاغیه و راغیه نداشتن ؛ هیچ نداشتن .
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن یزید السعدی از قدماء شعراء عرب و او جد احیمر لص است او راست :لالا أعق ولا احوب ولا اغیر علی مضرلکنما اغزو أذا ضج المطی من الدبر.رجوع به البیان والتبیین ج 3 ص 130 شود.
-
اجرح
لغتنامه دهخدا
اجرح . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از جرح : و ما دول الایام نعمی و اَبؤساًبأجرَح فی الاقوام منه ولا اشوی .بحتری .
-
کدمة
لغتنامه دهخدا
کدمة. [ ک َ م َ ] (ع اِ) مصدر مرة. (از اقرب الموارد). || داغ و نشان . یقال ماللبعیر کدمة؛اذالم یکن به اثرة ولا وسم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) .
-
غرش
لغتنامه دهخدا
غرش . [ غ َ ] (ع اِ) بار درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ثمر شجرة، واحده «غرشة» یمانیة، قال ابن درید، ولا احقه . (اقرب الموارد). || کوه . (آنندراج ).