کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وق وق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وق وق
لغتنامه دهخدا
وق وق . [ وَ وَ ] (اِ صوت ) وغ وغ . آواز سگ . عوعو. (یادداشت مرحوم دهخدا).- وق وق کردن ؛ عوعوکردن سگ . وغ وغ کردن .
-
واژههای همآوا
-
وغوغ
لغتنامه دهخدا
وغوغ . [ وَغ ْوَ ] (اِ صوت ) آواز بانگ وزغ . (فرهنگ اسدی ). آواز وزغ یعنی غوک . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : ای دهن بازکرده ابله وارسخنان گفته همچو وغوغ جغز. نجیبی (از لغت نامه ٔ اسدی ).|| آواز سگ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
واق واق
لغتنامه دهخدا
واق واق . (اِ صوت ) نام آواز سگ چون گزیدن خواهد. (یادداشت مؤلف ). وق وق . واغ واغ . وغ وغ . عوعو. صدای سگ بهنگام پارس کردن . رجوع به وغ وغ شود.
-
وکوک
لغتنامه دهخدا
وکوک . [ وَک ْ وَ ] (اِ صوت ) آواز و صدا و غوغای سگ را گویند. (برهان ) (آنندراج ). وک وک . وق وق . وغ وغ . آواز سگ . (حاشیه ٔ برهان قاطع) : چون سگان محله چست بایستند وک وک آغاز کنند. (معارف بهأولد چ 1338 هَ .ش . ص 42).
-
نباح
لغتنامه دهخدا
نباح . [ ن ُ ] (ع مص ) خشن شدن آواز هدهد به خاطر سالمند شدن آن . (از اقرب الموارد از اللسان ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || هجا گفتن شاعر. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نبحتنی کلابک ؛ لحقتنی شتائمک . (اقرب الموارد) (معج...
-
اینق
لغتنامه دهخدا
اینق . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) (از «ن وق ») ج ِ ناقه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ایقاص
لغتنامه دهخدا
ایقاص . (ع مص ) (از «وق ص ») کوتاه گردانیدن گردن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
ایقاه
لغتنامه دهخدا
ایقاه . (ع مص ) (از «وق هَ») فرمانبرداری و بندگی کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
میقاد
لغتنامه دهخدا
میقاد. (ع ص ) آتش زنه ٔ زود آتش دهنده . (زند) (منتهی الارب ، ماده ٔ وق د) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
میقب
لغتنامه دهخدا
میقب . [ ق َ ] (ع اِ) مهره که مورچه نامندش . (منتهی الارب ، ماده ٔ وق ب ) (آنندراج ). || گوش ماهی . (ناظم الاطباء).
-
میقار
لغتنامه دهخدا
میقار. (ع ص ) نخلة میقار؛ خرمابن با بار. ج ، مواقیر. (منتهی الارب ، ماده ٔ وق ر) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تیاقة
لغتنامه دهخدا
تیاقة. [ ق َ ] (ع مص ) (از «ت وق ») تاق توقاً و تؤقاً و تیاقةً و توقاناً؛ آرزومند کسی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
-
وک
لغتنامه دهخدا
وک . [ وَ ] (اِ) وزق را میگویند و به عربی ضفدع خوانند، و معرب آن وق باشد. (برهان ) . غوک و وزغ . (انجمن آرا). || قلوه . کلیه . در تداول گویند: کک چیست که وکش چه باشد؟