کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقاص
لغتنامه دهخدا
وقاص . [ وَق ْ قا ] (اِخ ) سعد وقاص . از سرداران معروف عرب که در جنگ قادسیه سردار لشکر اسلام بود : گزین سعد وقاص را با سپاه فرستاد تا رزم جوید ز شاه . فردوسی .رجوع به سعد وقاص شود.
-
وقاص
لغتنامه دهخدا
وقاص . [ وَق ْ قا ] (ع ص ) گردن شکننده . (غیاث اللغات ). || جنگجو. (غیاث ) (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
ربیعةبن وقاص
لغتنامه دهخدا
ربیعةبن وقاص . [ رَ ع َ ت ِن ِ وَق ْ قا ] (اِخ ) از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) است و ابن مندة به واسطه از وی حدیثی روایت کرده ولی مؤلف الاصابة او را تضعیف میکند. (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
سعد وقاص
لغتنامه دهخدا
سعد وقاص . [ س َ دِ وَق ْ قا ] (اِخ ) رجوع به سعد شود.
-
گوشه سعد وقاص
لغتنامه دهخدا
گوشه سعد وقاص . [ ش َ / ش ِس َ دِ وَق ْ قا ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند. واقع در 15000گزی شمال باختری شهر نهاوند و 2000گزی جنوب راه شوسه ٔ نهاوند به کرمانشاه . جلگه و سردسیر و دارای 532 تن سکنه است . آب آن از رودخانه گاماسیاب و قنا...
-
جستوجو در متن
-
قبیصة
لغتنامه دهخدا
قبیصة. [ ق َ ص َ ] (اِخ ) ابن وقاص از صحابیان است . (منتهی الارب ).
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَزَ ] (اِخ ) فِند، مولی عائشه بنت سعدبن ابی وقّاص .
-
عمیر
لغتنامه دهخدا
عمیر. [ ع ُ م َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص . وی برادر سعدبن ابی وقاص بود. و در سن شانزده سالگی در غزوه ٔ بدر به شهادت رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 341 شود.
-
وقاصی
لغتنامه دهخدا
وقاصی . [ وَق ْ قا ] (ص نسبی ) منسوب است به سعدبن ابی وقاص . (الانساب سمعانی ).
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) محمدبن عمروبن علقمةبن وقاص اللیثی . صحابیست .
-
ابوالنعمان
لغتنامه دهخدا
ابوالنعمان . [ اَ بُن ْ ن ؟ ] (اِخ ) محدث است . او از ابی وقاص و از او علی بن عبدالأعلی روایت کند.
-
قاسم اندلسی
لغتنامه دهخدا
قاسم اندلسی . [ س ِ م ِ اُ دُ ل ُ ] (اِخ ) رجوع به قاسم بن نصیربن وقاص و قاسم بیانی شود.
-
قرین
لغتنامه دهخدا
قرین . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن عامربن سعدبن ابی وقاص . از محدثان است . (منتهی الارب ).