کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقاحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقاحت
لغتنامه دهخدا
وقاحت . [ وَ ح َ ] (ع مص ) وقاحة. بی حیا بودن . بی شرم بودن . بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شوخ روی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) بی حیائی و بی شرمی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) : اقلیم گرفته از وقاحت تعلیم نکرده در دبستان ....
-
واژههای همآوا
-
وقاحة
لغتنامه دهخدا
وقاحة. [ وَ ح َ ] (ع مص )وقوحة. قحة. وقح [ وُ / وُ ق ُ ] . شوخ گرفتن و سخت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم . (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). || وقحة. وقوحة. بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن . (ا...
-
جستوجو در متن
-
روبازی
لغتنامه دهخدا
روبازی . (حامص مرکب ) روباز بودن . بی حجاب بودن . بی حجابی یعنی بی چادری و بی نقابی زن . || گستاخی . وقاحت . بیشرمی . و رجوع به رو و روباز شود.
-
پرروئی
لغتنامه دهخدا
پرروئی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی پررو. بی آزرمی . بی شرمی . دریدگی . وقاحت . سخت روئی . سِترگی . بی حیائی . مقابل کم روئی .
-
بیحیایی
لغتنامه دهخدا
بیحیایی . [ ح َ ] (حامص مرکب ) جسارت و پررویی و گستاخی و بی شرمی و بی ادبی . (ناظم الاطباء). وقاحت . سخت رویی . سترگی . شوخی . پررویی . (یادداشت بخط مؤلف ) : دوم پرده بیحیایی متن که خود میدرد پرده ٔ خویشتن .سعدی .
-
چشم سفیدی
لغتنامه دهخدا
چشم سفیدی . [ چ َ / چ ِ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) گستاخی و بی شرمی و بی حیایی . وقاحت و پررویی . || لجاجت وحرف نشنوی . رجوع به چشم سفید و چشم سفیدی کردن شود.
-
سترگی
لغتنامه دهخدا
سترگی . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (حامص ) وقاحت . بی شرمی . (زمخشری ). لجوجی . تندی . ستیزه کاری : بی اندازه زیشان گرفتار شدسترگی و نابخردی خوار شد. فردوسی .بر او بخت یکباره با مهر و خشم خرد را سترگی فرو بست چشم . فردوسی . || بزرگی . عظمت : ز مردان بیش...
-
وقاحة
لغتنامه دهخدا
وقاحة. [ وَ ح َ ] (ع مص )وقوحة. قحة. وقح [ وُ / وُ ق ُ ] . شوخ گرفتن و سخت شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت شدن سم . (المصادر) (تاج المصادر بیهقی ). || وقحة. وقوحة. بی شرم شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شوخ روی شدن . (ا...
-
شوخ رویی
لغتنامه دهخدا
شوخ رویی . (حامص مرکب ) وقاحت . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). صفاقت . وقاح . (یادداشت مؤلف ). خیره چشمی . سترگ روئی . سخت روئی . (زمخشری ). صفاقة. (منتهی الارب ). بی شرمی . سماجت : شوخ رویی مکن که پاک دلان گه کنند احتمال و گه نکنند.خاقانی .
-
دریدگی
لغتنامه دهخدا
دریدگی . [ دَدَ / دِ ] (حامص ، اِ) حالت و چگونگی دریده . چاک و شکاف و انشقاق و انخراق و پاره شدگی . (ناظم الاطباء). پارگی . پارگی بدرازا. شکافتگی . خرق . (یادداشت مرحوم دهخدا). عوار. (منتهی الارب ). وهی . (دهار) : دل کسی به یتیم کسی نمی سوزدکسی دریدگ...
-
روداری
لغتنامه دهخدا
روداری .(حامص مرکب ) کنایه از شرم حضور. (آنندراج ). رودربایستی . از «رو داری » آن خواهند که امروز از «رودربایستی » اراده کنند. (از امثال و حکم دهخدا) : نباشد سخت باطن چشم روداری ز احبابش بود آیینه ٔ فولاد کی حاجت به سیمابش . تأثیر (از آنندراج ).- ام...
-
چرب زبانی
لغتنامه دهخدا
چرب زبانی . [ چ َ زَ ] (حامص مرکب ) نصیحت و خوشامدی . (ناظم الاطباء). چرب گفتاری . چرب گوئی . خوش سخنی .چرب سخنی . گفتن سخنان دل انگیز و مطبوع طبع مستمع. شیرین سخنی . ثَطعَمَة. بِلَّة. (منتهی الارب ) : از باده و از چرب زبانی چنان ماه اندر سر ما هر دو...
-
دندان کنان
لغتنامه دهخدا
دندان کنان .[ دَ ک َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال کندن دندان . دندان کننده . در حال برکندن دندان . (از یادداشت مؤلف ). || کنایه از قطعکننده ٔ طمع باشد. (از برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || عجز والحاح و زاری کنان و ترسان . (غیاث ) (از آنندراج...