کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وفز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وفز
لغتنامه دهخدا
وفز. [ وَ / وَ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) شتابی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). ج ، اوفاز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).وفاز. (از المنجد). رجوع به وفض شود. || جای بلند. (منتهی الا...
-
واژههای همآوا
-
وفض
لغتنامه دهخدا
وفض . [ وَ / وَ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) شتابی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). عجله . (اقرب الموارد). ج ، اوفاض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وفز شود. و اوفاض به معنی گروه مردم از هر جنس یا از هر قبایل درآم...
-
وفض
لغتنامه دهخدا
وفض . [ وَ ف َ ] (ع اِ) آنچه برآن گوشت بُرند و پاره پاره سازند. ج ، اوفاص . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
وفاز
لغتنامه دهخدا
وفاز. [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وفز، به معنی شتابی و شتاب . (اقرب الموارد). رجوع به وفز شود.
-
اوفاز
لغتنامه دهخدا
اوفاز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَفْز، به معنی شتاب و شتابی : نحن علی اوفاز و وفز؛ یعنی در شتابیم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به وفز شود.
-
شتابی
لغتنامه دهخدا
شتابی . [ ش ِ ] (حامص ) شتاب . شتابی کردن . شتاب کردن . و ظاهراً این صورت با این معنی در فارسی گویان هند متداول بوده است و در منتهی الارب بسیار دیده میشود. (یادداشت مؤلف ). زود و جلد. به طور عجله . شتاب و زودی . (ناظم الاطباء). جد. دَلهَثَة. شُماص ....
-
افاز
لغتنامه دهخدا
افاز. [ اِ ] (ع مص ) انا علی ̍ افاز یا علی ̍ وفاز؛ من بر رفتنم . (ناظم الاطباء). || بر شتاب رفتن . یقال : «نحن علی اوفاز و وفاز و وفز»؛ای حد عجلة او علی سفر قد اشخصنا. (از اقرب الموارد). اَوفاز. (اقرب الموارد). رجوع به این کلمه شود.
-
افز
لغتنامه دهخدا
افز. [ اَ ] (ع مص ) برجستن . مقلوب وفز است . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). انا علی افاز و وفاز کاشاح و وشاح ، یعنی من بررفتنم . (منتهی الارب ). وثب . (نشوءاللغة). الافز و القفز والافر و فر؛ الوثب . (از ابوعمرو از نشوءاللغة).
-
وفض
لغتنامه دهخدا
وفض . [ وَ / وَ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) شتابی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). عجله . (اقرب الموارد). ج ، اوفاض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وفز شود. و اوفاض به معنی گروه مردم از هر جنس یا از هر قبایل درآم...