کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وفایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وفایی
لغتنامه دهخدا
وفایی . [ وَ ] (اِخ ) از جمله ٔ شعرای سلطان مغفور [ سلطان یعقوب خان ]است و شخصی صاحب مروت و وفاست . این مطلع از اوست :جامه ٔ ماتمیان خلعت نوروز من است مایه ٔ بزم و طرب بخت بدآموز من است .(از مجالس النفایس ص 301).
-
وفایی
لغتنامه دهخدا
وفایی . [ وَ ] (اِخ ) حسین . مؤلف لغت نامه ای به فارسی است .
-
وفایی
لغتنامه دهخدا
وفایی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وفاء. || (حامص ) وفاداری و صداقت و نمک به حلالی . ضد بیوفایی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
علی وفایی
لغتنامه دهخدا
علی وفایی . [ ع َ ی ِ وَ ] (اِخ ) ابن عبدالبر حسنی شافعی . مشهور به وفایی وملقب به جمال الدین . فقیه و صوفی و محدث بود. وی در سال 1170 هَ . ق . متولد شد و در سال 1211 هَ . ق . درمدینه درگذشت . او راست : 1- تحفةالافکار الالمعیة بشرح السبط للرحبیة. 2- ...
-
علی وفایی
لغتنامه دهخدا
علی وفایی . [ ع َ ی ِ وَ] (اِخ ) ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفایی . مشهور به رمیلی و مکنی به ابوصلاح . رجوع به علی رمیلی شود.
-
بی وفایی
لغتنامه دهخدا
بی وفایی . [ وَ ] (حامص مرکب )صفت بی وفا. بدعهدی . (ناظم الاطباء). مقابل باوفائی ووفاداری . زنهارخواری . (یادداشت مؤلف ) : که دانست از تومرا دید بایدبچندان وفا اینهمه بی وفایی . فرخی .هر روز جهان به جانرباییست انصاف ده این چه بی وفاییست . نظامی .چون...
-
بی وفایی کردن
لغتنامه دهخدا
بی وفایی کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عهدشکنی کردن . عهدشکنی . مقابل وفاداری کردن : چنین با پدر بی وفائی کنم ز مردی و دانش جدایی کنم . فردوسی .نه من با پدر بی وفایی کنم نه با دهر من آشنایی کنم . فردوسی .و ناچار چنین باید باشد که بدعهدی و بی وفایی ...
-
جستوجو در متن
-
علی مالکی
لغتنامه دهخدا
علی مالکی . [ ع َ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) ابن جابربن عامر مالکی وفایی . رجوع به علی وفایی شود.
-
سلیم رای
لغتنامه دهخدا
سلیم رای . [ س َ ] (ص مرکب ) درست اندیشنده : در بخت چو من سلیم رایی شایستی اگر بدی وفایی .نظامی .
-
بیوند
لغتنامه دهخدا
بیوند. [ وَ ] (اِ) غدر. بی وفایی . (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). خیانت . فریب و حیله . (ناظم الاطباء).
-
شوریده رایی
لغتنامه دهخدا
شوریده رایی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شوریده رای : همی ترسید کز شوریده رایی کند ناموس عدلش بی وفایی .نظامی .
-
علی شاذلی
لغتنامه دهخدا
علی شاذلی . [ ع َ ی ِ ذِ] (اِخ ) ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفایی . مشهور به رمیلی و مکنی به ابوصلاح . رجوع به علی رمیلی شود.
-
علی صعیدی
لغتنامه دهخدا
علی صعیدی . [ ع َ ی ِ ص َ] (اِخ ) ابن محسن صعیدی مالکی شاذلی وفایی . مشهور به رمیلی و مکنی به ابوصلاح . رجوع به علی رمیلی شود.