کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وغل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وغل
لغتنامه دهخدا
وغل . [ وَ ] (ع اِ) چاره . (منتهی الارب ). || (ص ) سست فرومایه ٔ بی اعتبار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناخوانده در مجلس طعام و شراب کسی درآینده . || سستی کننده در هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ||...
-
وغل
لغتنامه دهخدا
وغل . [ وَ ] (ع مص ) در مجلس شراب کسی ناخوانده درآمدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ناخوانده نزدیک شراب خوارگان رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
وغل
لغتنامه دهخدا
وغل . [ وَ غ ِ ] (ع ص ) بدخورش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). مرد بدخورش . (ناظم الاطباء). || حرام زاده . دعی النسب . (اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وَ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . || برداشتن یک پای و ثابت کردن پای دیگر را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) درخت مقل و بار آن و یا بار خشک آن ، و بار ترآن را بهش نامند. ج ، اوقال . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اقرب الموارد) (ناظم ا...
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وَ ق َ ] (ع اِ) سنگریزه . || شاخ بریده که بن آن در تنه باقی باشد و بدان به خوبی بر درخت برآمدن توانند. (منتهی الارب ). || (ص ) (فرس ...) اسب نیکو برآینده بر کوه . (اقرب الموارد) (آنندراج ). بز کوهی که بر سر کوه شود. (مهذب الاسماء).
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وَ ق ِ / ق ُ ] (ع ص ) (فرس ...) اسب نیکو برآینده بر کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
وقل
لغتنامه دهخدا
وقل . [ وُ ] (ع اِ) بر وزن و معنی مقل است ، و آن دوایی باشد مشهور به مقل ازرق . بخور آن بواسیر را نافع است . (برهان ) . رجوع به وَقْل و مقل شود.
-
جستوجو در متن
-
نادستور
لغتنامه دهخدا
نادستور. [ دَ ] (ق مرکب ) بی اذن . بی اجازه . بی دستور: وغل علی الشراب ؛ نادستور درآمد بر شرابخواران . (زمخشری ).
-
بدخورش
لغتنامه دهخدا
بدخورش . [ ب َ خوَ / رِ ] (ص مرکب ) بدغذا و بدخوراک . (ناظم الاطباء): وغل ؛ مرد بدخورش . (منتهی الارب ).
-
اوقل
لغتنامه دهخدا
اوقل . [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) برکوه برآینده تر: هو اوقل من غفر؛ او از بزغاله ٔ کوهی بر کوه بهتر بالا میرود. (ناظم الاطباء): اوقل من وغل . (از مجمع الامثال میدانی ).
-
واغل
لغتنامه دهخدا
واغل . [ غ ِ ] (ع ص ) آن که ناخوانده در مجلس شراب و طعام کسی درآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). طفیلی شراب . (دهار). طفیلی مجلس شراب . طفیلی . قرواش . شولقی . (از یادداشت مؤلف ). || آن که در درخت و جز آن پنهان شود. (ناظم الاطباء). ا...
-
پناه جای
لغتنامه دهخدا
پناه جای . [ پ َ ] (اِ مرکب ) پناه گاه .جای استوار. ملجاء. مأمن . ملاذ. مِلوذَة. حرز. شنصیر. مناص . مجعم . وَزَر. محجاء. ضبع. مَلحَص . سِحن . ملاز. مَثمل . مفازه . مَلحج . لجاء. ملیز. مَعقِل . مفزع . مفزعة. مَأوی . مأواة. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. مَ...
-
پیخال
لغتنامه دهخدا
پیخال . (اِ مرکب ) (از: پیخ + آل ) منسوب به پیخ ، و پیخ و پیخه فضله است چنانکه پنجه و پنجال و چنگ و چنگال . (انجمن آرا). ذرق . سرگین طیور. انداخته ٔ مرغ باشد. یعنی سرگین . (اوبهی ). پلیدی مرغ . فضله ٔ مرغ . فضله ٔ مرغ و مگس و مانند آن . سرگین مرغان ....