کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وغد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وغد
لغتنامه دهخدا
وغد. [ وَ ] (ع ص ) سست خرد و گول . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناکس . فرومایه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || (اِ) کودک .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خدمتگزار قوم . (اقرب الموارد). || کمینه . (غیاث اللغات ). || بنده . (ن...
-
واژههای همآوا
-
وقد
لغتنامه دهخدا
وقد. [ وَ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
وقد
لغتنامه دهخدا
وقد. [ وَ ق َ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
وغدان
لغتنامه دهخدا
وغدان . [ وِ ] (ع اِ) ج ِ وغد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وغد شود.
-
وغدان
لغتنامه دهخدا
وغدان . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَغد. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وغد شود.
-
اوغاد
لغتنامه دهخدا
اوغاد. [ اَ ] (ع ص ) ج ِ وَغْد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد). ج ِ وَغْد، به معنی ناکس و فرومایه : فمتی تقر العین من ولدالزناو متی تطیب شمائل الاوغاد. (جهانگشای جوینی ).رجوع به وغد شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲبن یوسف بن محمدبن مالک السهلی الصفار الشافعی العروضی الأدیب . عبدالغفارذکر او در سیاق آورده و گوید: مولد او به سال 334 هَ .ق . و وفات او بعد از 416 بود. وی شیخ اهل ادب بود بروزگار خویش . و از اصم و مکاری و ابوا...
-
بادنجان
لغتنامه دهخدا
بادنجان . [ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی بادنگانست . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی بادنگانست و آن ترکاریست معروف که بهندی بیگن گویند. (آنندراج ). باتِنگان . (محمودبن عمر). معروف است ، بعض عرب آنرا کهکب خوانند. (نزهة القلوب ). مَغْد. (المعرب جوالیقی ص 31...
-
گول
لغتنامه دهخدا
گول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .کانا. پَپِه . پَخمه . چُلمَن . خُل . چِل . آب دندان . (یادداشت مؤلف ). اَبِک . اَخرَق . اَ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن جابربن داود البلاذری ، مکنی به ابوالحسن و بعضی ابوبکر گفته اند. وی از مردم بغداداست و صولی نام او در ندماء متوکل علی اﷲ آورده است و وفات او باواخر روزگار خلافت المعتمد علی اﷲ بود و بعید نیست که وی اوائل ایام معتضد ع...