کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وعظ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وعظ کردن
لغتنامه دهخدا
وعظ کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موعظه کردن . (ناظم الاطباء). پند دادن . اندرز دادن : عالم شهر گو مرا وعظ مکن که نشنوم پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم . سعدی .|| بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر.
-
واژههای مشابه
-
خطبه ٔ وعظ
لغتنامه دهخدا
خطبه ٔ وعظ. [ خ ُ ب َ / ب ِ ی ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطبه ای که قبل از وعظ در کلیسا می خوانند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
واز کردن
لغتنامه دهخدا
واز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) باز کردن . گشودن . رجوع به باز کردن شود.
-
جستوجو در متن
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (ع مص ) وعظ و ندا کردن به بشارت انجیل . (از اقرب الموارد).
-
تنجیع
لغتنامه دهخدا
تنجیع.[ ت َ ] (ع مص ) اثر کردن علف در ستور و پند سخن در مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). اثر کردن دواء و علف و وعظ و خطاب . (از اقرب الموارد).
-
عظة
لغتنامه دهخدا
عظة. [ ع ِ ظَ ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل نرم کننده . (از منتهی الارب ). پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). نصیحت کردن و یادآوری کردن برای کسی از پاداش و مجازات ، آن چنانکه دل او را نرم کند.و گویند پند دادن کسی را بدانچه او را به توبه ...
-
نجع
لغتنامه دهخدا
نجع. [ ن ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ نجعة. رجوع به نجعة شود. || (مص ) گوارا بودن طعام و سود دادن خورنده را. (ازاقرب الموارد). || تأثیر کردن دارو، یا علف ، یا وعظ، یا خطابه در کسی . (از اقرب الموارد).
-
موعظة
لغتنامه دهخدا
موعظة. [ م َ ع ِ ظَ] (ع مص ) پند دادن کسی را به سخنان دل گرم کننده . (منتهی الارب ). وعظ. (ناظم الاطباء). پند دادن و موعظه کردن . (یادداشت مؤلف ). پند دادن . (آنندراج ). و رجوع به وعظ شود. || (اِ) پند. ج ، مواعظ. (مهذب الاسماء). پند و نصیحت به سخنان...
-
مجلس گفتن
لغتنامه دهخدا
مجلس گفتن . [ م َ ل ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از وعظ گفتن . (آنندراج ). وعظ کردن . موعظه کردن در مسجد و جز آن و بیشتر بر منبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجلس داشتن : در این خانقاه نزول کرده است و مجلس می گوید و این مردمان به مجلس او رغبت می نما...
-
ذکری
لغتنامه دهخدا
ذکری . [ ذِ را ] (ع اِمص ) اسم مصدر از ذکر. تذکیر. یاد. یادآوردن . یادآوری . یادکرد. (دهار). یاد کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تذکار. تذکیر. ذکر. تذکر. || بیان کردن . خلاف نسیان . || قیامت .ساعت . رستخیز. رستاخیز. || توبة. انابة. بازگشت از گناه...
-
انجاع
لغتنامه دهخدا
انجاع . [ اِ ] (ع مص ) اثر کردن علف در ستور و سخن و پند در مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تأثیر بخشیدن یا پدید آمدن اثر دوا و علف و وعظ و خطاب در کسی یا حیوانی . (از اقرب الموارد). || رهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نجات یاف...
-
تحرمز
لغتنامه دهخدا
تحرمز. [ ت َ ح َ م ُ] (ع مص ) ذکی گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ذکاوت داشتن و زیرک بودن . (فرهنگ نظام ). || حرام زادگی کردن و گویند این لفظ را فارسیان وضع کرده اند، و از حرامزاده مشتق است . (برهان ). حرامزادگی کردن و این موضوع ...