کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وعده گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خلاف وعده
لغتنامه دهخدا
خلاف وعده .[ خ ِ / خ َ ف ِ وَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مخالف با وعده . عکس آنچه وعده داده شده . ضد پیمان .
-
خلف وعده
لغتنامه دهخدا
خلف وعده . [ خ ُ ف ِ وَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بدقولی . خلف وعد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوش وعده
لغتنامه دهخدا
خوش وعده . [ خوَش ْ / خُش ْ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) صادق الوعد. آنکه بوعده ٔ خود وفا کند. آنکه از وعده ٔ خود تخلف نکند.
-
خلاف وعده کردن
لغتنامه دهخدا
خلاف وعده کردن . [ خ ِ ف ِ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مطابق وعده عمل نکردن . برخلاف پیمان رفتن .
-
جستوجو در متن
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...
-
میعاد
لغتنامه دهخدا
میعاد. (ع اِ) جای وعده و وعده گاه و وعده جای و فراهم آمدنگاه و جای اجتماع . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). موضع عهد. وعده جای . وعده گاه . خرامگاه . قرارگاه . ج ، مواعید. (یادداشت مؤلف ). وعده جای . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
رانده وو
لغتنامه دهخدا
رانده وو. [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) وعده گاه . دیدارگاه . جایی که برای دیدار کردن معین کنند. || قرار ملاقاتی که دو یا چند تن در محل یا وقت معین میکنند.
-
میغر
لغتنامه دهخدا
میغر. [ غ َ ] (ع اِ) (از «وغ ر») میقات و هنگام کار. (ناظم الاطباء). میقات . میعاد. (اقرب الموارد). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). میغرة. || جای کار. (ناظم الاطباء). میغرة. رجوع به میغرة شود.
-
موعد
لغتنامه دهخدا
موعد. [ م َ ع ِ ] (ع اِ) وعده جای . (منتهی الارب ). وعده جای و وعده گاه . (ناظم الاطباء). جای وعده کردن . (غیاث ). جای وعده کردن و وعده دادن . (آنندراج ). وعده گاه . ج ، مواعد. (مهذب الاسماء). مکان پیمان . جای عهد و پیمان . وعده جای . جای وعده . (یاد...
-
موبق
لغتنامه دهخدا
موبق . [ م َ ب ِ ] (ع اِ) جای هلاکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای هلاک . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (ناظم الاطباء). مهلکه . هلاکت گاه . (یادداشت مؤلف ). || وعده گاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هرچیز که در میان دوچیز درآید. (از...
-
میغرة
لغتنامه دهخدا
میغرة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) میغر. میقات و هنگام کار. (منتهی الارب ، ماده ٔ وغ ر) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). وعده جای و وعده گاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میغر. رجوع به میغر شود. || جای کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ...
-
میقاتگاه
لغتنامه دهخدا
میقاتگاه . (اِ مرکب ) وعده گاه . وعده جای : تا او این شکایت بر موسی (ع ) کرد چون از میقاتگاه بازآمد. (کتاب النقض ص 483).نوروز پیک نصرتش میقاتگاه عشرتش نه مه بهار از حضرتش دل ناشکیبا داشته . خاقانی .و رجوع به میقات شود.
-
میعادگه
لغتنامه دهخدا
میعادگه . [ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف میعادگاه و به معنی آن . وعده جای . وعده گاه . آنجای که قرار گذارند حضور و انجام دادن کاری را : میعادگه بهارت آنجاست آنجاست کلید کارت آنجاست . نظامی .چو شیرین را ز قصر آورد شاپورملک را یافت از میعادگه دور. نظامی .و...
-
میعادگاه
لغتنامه دهخدا
میعادگاه . (اِ مرکب ) جایی که دو گروه با هم عهد اتفاق می بندند و قرار مدار کارهای خود را می دهند. (ناظم الاطباء). وعده گاه . وعده جای . قرارگاه . جای قرار گذاشتن و وعده دادن : روان کرد مرکب به میعادگاه پذیره که دشمن کی آید ز راه . نظامی .بهشت از حضرت...
-
سوف
لغتنامه دهخدا
سوف . [ س َ ف َ ] (ع حرف ) حرف استقبال و مبنی بر فتح است و زمان آن درازتر از «س » است و بیشتر در وعید بکار رود و گاه در وعده بود. (از اقرب الموارد). سرانجام . زود و این حرفی است که بر فعل مستقبل آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و در آن لغات است ، سف و...