کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وعده گاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وعده گاه
لغتنامه دهخدا
وعده گاه . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای . جای قرار دادن . (ناظم الاطباء). جایی که با هم وعده کنند. (آنندراج ) : وعده گاه گرم خوبان گوشه ٔ میخانه است سرزمینی نیست غیر پای خُم دلکش مرا. رضی دانش (از آنندراج ).مباد روز قیامت به وعده گاه آیی که دل ...
-
واژههای مشابه
-
وعدة
لغتنامه دهخدا
وعدة. [ وَ دَ ] (ع مص ) وعده . نوید دادن در نیکی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). خبر دادن در بدی مگر اکثر در نیکی و خیر مستعمل است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
شکسته وعده
لغتنامه دهخدا
شکسته وعده . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) بی وفا. بی حقیقت . (ناظم الاطباء). شکسته پیمان . (آنندراج ).
-
وعده بندی
لغتنامه دهخدا
وعده بندی . [ وَ دَ / دِ ب َ ] (حامص مرکب ) تعیین تاریخ برای ادای وام . (ناظم الاطباء).
-
وعده جا
لغتنامه دهخدا
وعده جا. [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) وعده جای .
-
وعده جای
لغتنامه دهخدا
وعده جای . [ وَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) جای قرارداد. || محل ملاقات . میعاد. میعادگاه .
-
وعده خلاف
لغتنامه دهخدا
وعده خلاف . [ وَ دَ / دِ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه برخلاف قول و قرار خود عمل کند. بد وعده . بدقول . آنکه وعده کند و وفا نکند. بدقول و آنکه وفای به وعده و قرار خود نمی کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) : فکنده اند بدنبال زلف خویش مراچو قرض دار پریشان بتان وعد...
-
وعده شکن
لغتنامه دهخدا
وعده شکن . [ وَ دَ / دِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) وعده شکننده . آنکه وعده و قول و قرار خود را می شکند. ناقض عهد. که عهد به سر نبرد. که پیمان گسلد.
-
وعده شکنی
لغتنامه دهخدا
وعده شکنی . [ وَ دَ / دِ ش ِ ک َ ] (حامص مرکب ) شکستن قول و قرار. نقض عهد. پیمان گسلی .
-
وعده وعید
لغتنامه دهخدا
وعده وعید. [ وَ دَ / دِ وَ ] (اِ مرکب ) وعد و وعید. (ناظم الاطباء). رجوع به وعد و وعید شود.- وعده وعید دادن ؛ قول و قرارهای نااستوار و غیر قطعی و عمل نشدنی دادن .
-
وعده دادن
لغتنامه دهخدا
وعده دادن . [ وَ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) قول دادن به کسی برای اجرای عملی . قول دادن . (ناظم الاطباء) : همی وعده دهی امروز و فرداهمین امروز و فردایت مراکشت . باباطاهر.نفسی را به طعام وعده دادن آسان تر است که قصابی را به درم . (گلستان سعدی ).وعده ای دا...
-
وعده کردن
لغتنامه دهخدا
وعده کردن . [ وَ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعیین وقت برای اجرای امری کردن . قول دادن به کسی اجرای امری را. قول دادن . تعهد کردن : بر یخ بنویس چون کند وعده گفتار محال و قول خامش را. ناصرخسرو.یا وعده مکن که می فرستم یا وعده ٔ خویش را وفا کن .سعدی .
-
دروغ وعده
لغتنامه دهخدا
دروغ وعده . [ دُ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) کسی که وعده ٔ دروغ میدهد. (ناظم الاطباء). کاذب الوعد. (یادادشت مرحوم دهخدا). آنکه وعده هایی عرقوبی دهد : دلم رمیده ٔ لولی وشی است شورانگیزدروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.حافظ.
-
راست وعده
لغتنامه دهخدا
راست وعده . [ وَ دَ / دِ ] (ص مرکب ) صادق الوعد. راست عهد. راست پیمان . درست پیمان . کسی که قول و وعده اش راست باشد : آن لفظ وعده یی بُد و دانم که راست است زیرا که راست وعده بود مرد و کج وعید.سوزنی .