کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وطني پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وطنی
لغتنامه دهخدا
وطنی . [ وَ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به وطن . (ناظم الاطباء). ساخته و پرداخته ٔ وطن . || هر نوع پارچه ٔ بافت وطن . مقابل خارجی که در خارج از کشور بافند و آرند. پارچه ٔ معین از بافته های وطن . || درباره ٔ وطن . وطنیه .- اشعار (قصاید) وطنی (وطنیه ) ؛ که در...
-
صنایع وطنی
لغتنامه دهخدا
صنایع وطنی . [ ص َ ی ِ ع ِ وَ طَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آنچه در کشور ساخته میشود. آنچه در وطن با دست صنعتگران وطن تهیه می گردد. مقابل صنایع خارجی . رجوع به صنایع (صنایع ایران ) شود.
-
بی وطنی
لغتنامه دهخدا
بی وطنی . [ وَ طَ ] (حامص مرکب ) صفت بی وطن . آوارگی .
-
جستوجو در متن
-
ملکی
لغتنامه دهخدا
ملکی . [م ُ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به ملک و مملکت . کشوری . مملکتی . ولایتی . وطنی . (از ناظم الاطباء).
-
شهرزاد
لغتنامه دهخدا
شهرزاد. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) مخفف شهرزاده . زاده ٔ شهر. اهل . وطنی . بومی . مقابل اجنبی و غریب و خارجه و خارجی . (یادداشت مؤلف ).
-
منسوجات
لغتنامه دهخدا
منسوجات . [ م َ ] (از ع ص ، اِ) هر چیز بافته شده و چیزهای بافته شده . (ناظم الاطباء). ج ِ منسوجة. بافته ها: منسوجات وطنی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || پارچه های زری . (ناظم الاطباء).
-
واحدی
لغتنامه دهخدا
واحدی . [ ح ِ ] (اِخ ) (مولانا...) ولد مولانا معرف مشهدی است و هم ساکن آن دیار. این مطلع از اوست :تا ترا طره ٔ عنبر شکنی پیدا شددل آواره ٔ ما را وطنی پیدا شد. (مجالس النفائس چ 1323 ص 83 و 258).و شاید هم او باشد که اشعارش در شرفنامه ٔ منیری آمده است .
-
مصارمت
لغتنامه دهخدا
مصارمت . [ م ُ رَ / رِ م َ ] (از ع ، اِمص ) مصارمة. مصارمه . از یکدیگر بریدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مصارمة و مصارمه شود.- مصارمت کردن ؛ از یکدیگر بریدن و قطع رابطه کردن . (یادداشت مؤلف ). بریدن از کسی و جایی . قطع علاقه کردن : به سبب تفاوت و ن...
-
خانقاه سنقرجاه
لغتنامه دهخدا
خانقاه سنقرجاه . [ ن َ / ن ِ هَِ س ُ ق ُ ] (اِخ ) خانقاهی بوده سر کوچه ٔ بهاء در قبله ٔ دارالعدل بحلب . این خانقاه بسال 554 هَ . ق . آبادان بود، ولی با دارالعدل ویران گشت و امروز در محلش ساختمان بیمارستان وطنی قرار دارد. (از خطط الشام محمد کردعلی جزء...
-
خانقاه طای بغا
لغتنامه دهخدا
خانقاه طای بغا. [ ن َ / ن ِ هَِ ب ُ ] (اِخ ) این خانقاه در ابتداء منزلی بوده و امیر علاءالدین طای بغا در آن سکونت داشته است . چون امیرعلأالدین را مرض موت دررسید آن را بسال 550 هَ . ق . وقف بر صوفیان کرد و امروز بیمارستان وطنی بجای آن ساخته شده است ....
-
خانقاه قدیم
لغتنامه دهخدا
خانقاه قدیم . [ ن َ/ ن ِ هَِ ق َ ] (اِخ ) این خانقاه را نورالدین محمودبن زنگی بسنه ٔ 534 هَ . ق . بحلب زیر قلعه و متصل به عدلیه بنا کرد ولی بعدها خراب شد و داخل بیمارستان وطنی گردید. (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص 144).
-
وسفونجرد
لغتنامه دهخدا
وسفونجرد. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان وزوا از بخش دستجردشهرستان قم در 6 هزارگزی قاهان . کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 468 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، بنشن ، عناب ، توت ، گردو، بادام و شغل اهالی زراعت ، پارچه ٔ وطنی و کرباس بافی . مزرعه ٔ...
-
علی کامل
لغتنامه دهخدا
علی کامل . [ ع َ م ِ ] (اِخ ) ابن علی محمد (علی فهمی کامل ...). نویسنده و مورّخ و سیاستمدار بود. وی در سال 1287 هَ . ق . در قاهره متولد شد و در مدرسه ٔ زبانهای خارجی و دبیرستان نظام تحصیل کرد و وارد ارتش شد سپس از ارتش استعفا داد و با برادرش مصطفی کا...
-
بسمل اصفهانی
لغتنامه دهخدا
بسمل اصفهانی . [ ب ِ م ِ ل ِ اِ ف َ ](اِخ ) میرزا محمد متخلص به بسمل خلف حضرت میرزا عبدالحسین برادر میرزاعبدمناف . صاحب تذکره ٔ نصرآبادی آرد: جوانی مستعد است و اوقات خویش را بتحصیل علوم میگذراند و گاهی نیز شعر میگوید و ابیات زیر از اوست :در تیرگی شب ...