کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وضیع
لغتنامه دهخدا
وضیع. [ وَ ] (ع ص ) فرومایه و ناکس . (غیاث اللغات از منتخب و کشف و صراح اللغة). مردم فرومایه . (مهذب الاسماء). مردم فرومایه و دنی و از مرتبه فروافتاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).- وضیع و شریف ؛ کس و ناکس . عالی و دانی ...
-
واژههای مشابه
-
عشق وضیع
لغتنامه دهخدا
عشق وضیع. [ ع ِ ق ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی حیوانی است . در مقابل عشق عفیف . این عشق از انواع عشق پست حیوانی است که غرض عمده ٔ آن اطفاء شهوات حیوانی است . (فرهنگ علوم عقلی ).
-
جستوجو در متن
-
عشق عفیف
لغتنامه دهخدا
عشق عفیف . [ ع ِ ق ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) (اصطلاح فلسفه ) عشقی است که سرچشمه ٔ آن حس زیبایی مطلق باشد مِن حیث الذات ، و آن اعلی درجه ٔ عشق انسان است . در مقابل عشق وضیع. (از فرهنگ علوم عقلی ).
-
نامحتشم
لغتنامه دهخدا
نامحتشم . [ م ُ ت َ ش َ ] (ص مرکب ) بی حشمت . بی ارج . وضیع. مقابل محتشم ، به معنی صاحب حشم و حشمت : هر کس در دیوان رسالت آمدی از محتشم و نامحتشم چون بونصر را دیدندی ناچار سخن با او گفتندی . (تاریخ بیهقی ص 139).
-
ناپسند شدن
لغتنامه دهخدا
ناپسند شدن .[ پ َ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پسندیده نشدن . پسند نکردن : چنان محتشم را سبک بر زبان آورد و مردمان شریف و وضیع را ناپسند شد. (تاریخ بیهقی ص 383).
-
مشروف
لغتنامه دهخدا
مشروف . [ م َ ] (ع ص ) مغلوب به بزرگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مردم فرودست و ناکس و وضیع، مقابل شریف : رئیس و مرئوس و شریف و مشروف روی به درگاه آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
ارتاقی
لغتنامه دهخدا
ارتاقی . [ اُ ] (حامص ) بازرگانی . تجارت با سرمایه ٔ دیگران . مضاربة : مردی مسن ّ... بحضرت او آمد و دویست بالش زر التماس کردبه ارتاقی . (جهانگشای جوینی ). و شریف و وضیع بحمایت ارتاقی تمسک جسته و از بسیاری آن زیردستان خسته . (جهانگشای جوینی ). شخصی بو...
-
شریف
لغتنامه دهخدا
شریف . [ ش َ ] (ع ص ) مرد بزرگ قدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد دارای شرف و دارای بزرگی در دین و دنیا و مرد بزرگ قدر. ج ، شُرَفاء، اَشراف ، شَرَف . (ناظم الاطباء). بزرگوار. (مهذب الاسماء) (دهار) (مقدمه ٔ لغت میرسیدشریف جرجانی ). وجیه . (زمخشری ). ...
-
عورات
لغتنامه دهخدا
عورات . [ ع َ / ع َ وَ ] (ع اِ) ج ِ عَورة. رجوع به عورة و عورت شود. || در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود : بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و ع...
-
جم
لغتنامه دهخدا
جم . [ ج َم م ] (ع ص ) بسیار. (منتهی الارب ). بسیار از هر چیز. (اقرب الموارد) : تحبّون المال حبا جماً . (منتهی الارب ). و بهمین معنی است قول امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب : ان هیهنا لعلماً جماً. (اقرب الموارد).- جم الظهیره ؛ معظم گرمگاه . (منتهی الار...
-
دبدبه زن
لغتنامه دهخدا
دبدبه زن . [ دَ دَ ب َ / ب ِ زَ ] (نف مرکب ) طبل زن . نقاره زن . دهل زن . طبلک زن : سلطان را بر این حریص کرده اند که آنچه برادرش داده است به صلت لشکر را و احرار و شعرا را تا بوقی و دبدبه زن را و مسخره را باید پس ستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 59). هیچ مذ...
-
شاشین
لغتنامه دهخدا
شاشین . (اِخ ) صاحب روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات از قول صاحب التلخیص آورد که از جمله جزایر واقع در حوالی جزیره ٔ اندلس جزیره ٔ شاشین است که جزیره ای بزرگ باشدو طول آن بمقدار بیست روز راه است چارپایان در آن فراوان اند. گوسفندان آن جملگی سفی...
-
اناث
لغتنامه دهخدا
اناث .[ اُ ] (از ع ، اِ) ماده از انسان ، بزرگ باشد یا کوچک ، دختر باشد یا زن . (ناظم الاطباء). زنان . مادگان :از تو نوشند از ذکور و از اناث بی دریغی در عطایا مستغاث . مولوی .- اناثاً و ذکوراً؛ خواه زن و خواه مرد و خواه دختر و خواه پسر. (ناظم الاطباء)...