کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وضو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وضو
لغتنامه دهخدا
وضو. [ وُ ] (از ع ، اِ) وضوء. دست نماز. شستن صورت و دستها و مسح کردن بر سر و پاها با آدابی که در شرع اسلام مقرر است : این وضو از سنگ و رو محکمتر است این وضو نَبْوَد سد اسکندر است . (نان و حلوا، منسوب به شیخ بهایی ).- وضو تازه داشتن ؛ تجدید کردن دست ...
-
واژههای مشابه
-
دست وضو
لغتنامه دهخدا
دست وضو. [ دَ وُ ] (اِ مرکب ) در تداول عوام ، وضو. دست نماز.
-
بی وضو
لغتنامه دهخدا
بی وضو. [ وُ ] (ص مرکب ) (از: بی + وضو = وضوء) که وضو ندارد. که فاقد طهارت است : شبی همچو روز قیامت درازمغان گرد من بی وضو در نماز. سعدی .که دانند در بند حق نیستی اگر بی وضو در نماز ایستی . سعدی .حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست احرام طوف کعبه ٔ د...
-
بخاک وضو کردن
لغتنامه دهخدا
بخاک وضو کردن . [ ب ِ وُ ک َ دَ ] (مص مرکب )تیمم . دست درخاک زدن و به پیشانی مالیدن تیمم را.
-
جستوجو در متن
-
ولهی
لغتنامه دهخدا
ولهی . [ وَ ها ] (اِخ ) نام شیطانی که برانگیزد مردم را بر بسیاری ِ ریختن آب در وضو.
-
دست نماز
لغتنامه دهخدا
دست نماز. [ دَ ن َ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه ، وضو.دست وضو. و با فعل گرفتن صرف شود. کنایه از وضو باشد. (آنندراج ). آبدست . وضو را گویند که شستن روی و دستها و مسح کردن سر و پاها باشد. (برهان ) : این دست نماز شسته از وی و آن روزه بدو گشاده درپی .خاقان...
-
توضی
لغتنامه دهخدا
توضی . [ ت َ وَض ْ ضی ] (ع مص ) وضو ساختن . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
وضوء
لغتنامه دهخدا
وضوء. [ وَ ] (ع اِ) آب دستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی که بدان وضو کنند. (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). || (مص ) آب دست کردن . (منتهی الارب ). وضو گرفتن . (از اقرب الموارد). رجوع به وُضوء شود.
-
متوضی
لغتنامه دهخدا
متوضی ٔ. [ م ُ ت َ وَض ْ ض ِءْ ] (ع ص ) وضو کننده نماز را. (آنندراج ). کسی که قبل از نماز شستشو میکند و وضو میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به توضؤ و متوضاء شود.
-
منتضح
لغتنامه دهخدا
منتضح . [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) آب بر شرمگاه پاشنده بعد وضو. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه پس از وضو آب بر شرمگاه می پاشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || اشک روان . (ناظم الاطباء). رجوع به انتضاح شود.
-
طهارت شکن
لغتنامه دهخدا
طهارت شکن . [ طَ رَ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) آنچه غسل و وضو و تیمم را باطل کند.
-
تکرع
لغتنامه دهخدا
تکرع . [ ت َ ک َرْ رُ ] (ع مص ) وضو کردن جهت نماز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لانه امرالماء علی اکارعه ؛ ای اطرافه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بمعنی وضو کردن و این مأخوذ از اکارع است که بمعنی پایچه باشد، چون در وضو دست ...
-
عرکی
لغتنامه دهخدا
عرکی .[ ع َ رَ کی ی ] (اِخ ) اسمی است شبیه به نسبت . و آن نام کسی است که از پیامبر (ص ) در مورد وضو ساختن با آب دریا استفسار کرد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).