کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصیت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصیت کردن
لغتنامه دهخدا
وصیت کردن . [ وَ صی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندرز کردن . سفارش کردن : انجام تو ایزد به قران کرد وصیت بنگر که شفیع تو کدام است به محشر. ناصرخسرو.معلمت همه شوخی و دلبری آموخت به دوستیت وصیت نکرد و دلداری . سعدی .حکیم را به وصیت کردن حاجتی نیست . (قرةال...
-
واژههای مشابه
-
وصیت نامه
لغتنامه دهخدا
وصیت نامه . [ وَ صی ی َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سفارش نامه . (از ناظم الاطباء). اندرزنامه . || نامه ای که در آن وصیت شخصی نویسند و مهر و امضاء کنند تا وصی پس از مرگ او از روی آن نامه عمل کند.
-
جستوجو در متن
-
توصیة
لغتنامه دهخدا
توصیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) اندرز کردن و فرمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). اندرز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). وصیت و اندرز کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). وصیت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب ...
-
جنوف
لغتنامه دهخدا
جنوف . [ ج ُ ] (ع مص ) میل کردن از راه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || میل کردن از حق در وصیت . رجوع به جنف شود.
-
تواصی
لغتنامه دهخدا
تواصی . [ ت َ ] (ع مص ) یکدیگر را وصیت کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یکدیگر را اندرز و وصیت کردن ، منه قوله تعالی : اءَ تواصَوا به ؛ ای اوصی به اولهم آخرهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || درهم پیوسته ر...
-
وصایت
لغتنامه دهخدا
وصایت . [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) وصایة. پند و اندرز و نصیحت . || فرموده و فرمان و وصیت . (ناظم الاطباء) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت . (کلیله و دمنه ). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- وصایت کردن ؛ وصی...
-
تفویض کردن
لغتنامه دهخدا
تفویض کردن . [ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تسلیم کردن . بخشیدن : عنان کامرانی و زمام جهانداری به ایالت و سیاست اوتفویض کرد. (کلیله و دمنه ). وصیت کرد که بامدادان نخستین کسی که از دَر این شهر درآید تاج شاهی بر سر وی نهند و تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گل...
-
ارفاق
لغتنامه دهخدا
ارفاق . [ اِ ] (ع مص ) سود رسانیدن کسی را. (منتهی الأرب ). منفعت رسانیدن . (زوزنی ). فائده رسانیدن . || نرمی کردن با کسی . (منتهی الأرب ) (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و مهاوَنه : در باب ارفاق و مجانبت از ارهاق او وصیت رفته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص...
-
وصیة
لغتنامه دهخدا
وصیة. [ وَ صی ی َ ] (ع اِ) شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. (منتهی الارب ). ج ، وصی . (منتهی الارب ). || اسم است ایصاء را. (اقرب الموارد). اندرز.(منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). || آنچه بدان وصیت کنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). موصی ̍...
-
دل آویزیدن
لغتنامه دهخدا
دل آویزیدن . [ دِ دَ ] (مص مرکب ) دل آویختن . علاقه یافتن . تعلق خاطر یافتن . دوست گرفتن . بدوستی گرفتن . دلبستگی پیدا کردن : یاران را وصیت کنی که به هیچ زن بیگانه و کودک نگاه مکنید. و تو بدان زن و کودک دل آویزیدی . (تذکرة الاولیاء عطار ج 1 ص 91).
-
کسر
لغتنامه دهخدا
کسر. [ ک َ ] (ع مص ) شکستن چیزی را. || فروخوابانیدن چشم را. || کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن ، منه : عقاب کاسر. (از منتهی الارب ). فراهم آوردن مرغ بالها را و جمع کردن پرهای خود را...
-
اندرز کردن
لغتنامه دهخدا
اندرز کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصیحت کردن . پند دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || ایصاء. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). توصیه . (مصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). وصایه . عه...
-
استیصاء
لغتنامه دهخدا
استیصاء.[ اِ ] (ع مص ) وصیت پذیرفتن . اندرز پذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || اندرز کردن . || این کلمه معنی دیگری دارد غیر آنکه در لغت نامه هاست . و فی الحدیث : استوصوا بالنساء خیراً فانهن عوان عندکم . و در نامه ای که ابویعقوب یوسف بن یحیی ...