کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصول
لغتنامه دهخدا
وصول . [ وُ ] (ع مص ) وصلة. صلة. رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر) (ناظم الاطباء) : گفتم عنان مرکب تازی بگیرمش لیکن وصول نیست به گرد سمند او. سعدی .اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول رسد به دولت وصل تو کار من به اصول . حافظ.- وصول شدن ؛ ...
-
واژههای مشابه
-
قابل وصول
لغتنامه دهخدا
قابل وصول . [ ب ِ ل ِ وُ ] (ص مرکب ) وصول شدنی . دریافت شدنی . آنچه بتوان وصول کرد از طلب و مانند آن .
-
خام وصول
لغتنامه دهخدا
خام وصول . [ وُ ] (اِ مرکب ) محصول کلی و عمده . (ناظم الاطباء). || مالیات جنسی . مقداری از محصول که برای مالیات برداشته میشود.
-
جستوجو در متن
-
وصولات
لغتنامه دهخدا
وصولات . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وصول . (المنجد). رجوع به وصول شود.
-
بلاوصول
لغتنامه دهخدا
بلاوصول . [ ب ِ وُ ] (ع ص مرکب ) (از: ب + لا(نفی ) + وصول ) بدون وصول . آنچه که وصول نشود. چیزی که دریافت نگردد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
وصولی
لغتنامه دهخدا
وصولی . [ وُ ] (ص نسبی ) منسوب به وصول . آنچه ممکن است وصول شود و به دست آید و جمعآوری شود. (ناظم الاطباء).- لاوصولی ؛ آنچه به دست نمی آید و جمعآوری نمیشود و سوخت . (ناظم الاطباء). حاصل نشدنی .
-
باج خانه
لغتنامه دهخدا
باج خانه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گمرکخانه . محل وصول عوارض .
-
جزیت ستان
لغتنامه دهخدا
جزیت ستان . [ ج ِزْ ی َ س ِ ] (نف مرکب ) آنکه خراج گیرد. کسی که مالیات ذمیان و خراج زمین وصول کند. و رجوع به جزیه شود.
-
تحصیلداری
لغتنامه دهخدا
تحصیلداری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) شغل تحصیلدار. (ناظم الاطباء). عمل تحصیلدار. وصول مالیات و عوارض و امثال آن .
-
صعب الوصول
لغتنامه دهخدا
صعب الوصول . [ ص َ بُل ْ وُ ] (ع ص مرکب ) دشواررس . دشواریاب . دیریاب . آنچه به آسانی وصول نشود.
-
شلان بها
لغتنامه دهخدا
شلان بها. [ ش ِ ب َ ] (اِ مرکب ) مالیاتی که به مناسبت اعیاد وصول شود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
بلاغ
لغتنامه دهخدا
بلاغ . [ ب َ ] (ع مص ) رسانیدن . (دهار) (غیاث اللغات ). || وصول به چیزی . (از ذیل اقرب الموارد). رسیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
-
واصل خط
لغتنامه دهخدا
واصل خط. [ ص ِ خ َ ] (اِ مرکب ) قبض رسید. قبض وصول . یافته بر وزن بافته قبض الوصول و حجت و واصل خط را گویند. (برهان ).