کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصلی
لغتنامه دهخدا
وصلی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب به وصل . پیوندی . اتصالی . || مقابل اصلی . || تخته ای از چوب یا مقوا یا لوح و جز آن که کودکان بر آن مشق خط کنند و نوشتن آموزند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
کاغذ وصلی
لغتنامه دهخدا
کاغذ وصلی . [ غ َ ذِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کاغذ دولائی یعنی دو ورق کاغذ بهم چسبیده . (ناظم الاطباء). رجوع به کاغذ چسبانده شود.
-
جستوجو در متن
-
کلان قاضی
لغتنامه دهخدا
کلان قاضی . [ ک َ ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ مؤلف مجالس از قضات هرات و پدر مولانا وصلی شاعر بود که همه ٔمردم هرات در عقل و رای او را مسلم می دارند. (از مجالس النفائس ص 102). و رجوع به همین کتاب ص 274 شود.
-
کاغذ چسبانده
لغتنامه دهخدا
کاغذ چسبانده . [ غ َ ذِ چ َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دو کاغذبهم پیوسته که آن را در هندوستان وصلی گویند و بدین معنی تنها چسبانده نیز آید. (آنندراج ) : بود کم بهرمشق تیره روزیها که من دارم اگر چون کاغذ چسبانده روز و شب بهم چسپد.محمد اسحاق شوکت...
-
چسپانده
لغتنامه دهخدا
چسپانده . [ چ َ دَ / دِ ] (ن مف ) دو و یا چند چیز بهم ملصق کرده . (ناظم الاطباء). دوسانده . دو چیز بهم چسبیده . دو یا چند چیز بوسیله ٔ چسپ یا غیر آن بهم ملصق شده . || (اِ) دو کاغذ با هم ملتصق که بکار مشق آید و در هندوستان آنرا «وصلی » خوانند، و آن من...
-
امینای نجفی
لغتنامه دهخدا
امینای نجفی . [ اَ نا ی ِ ن َ ج َ ] (اِخ ) پسر ملامحمود،کلیددار نجف اشرف . از شاعران قرن یازدهم هجری بود. نصرآبادی نویسد: طبعش خالی از لطفی نیست . از اوست :فرصتم کی شد که گیرم دامن وصلی بکف از گریبان دست اگر برداشتم بر سرزدم .(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 3...
-
حروف شرط
لغتنامه دهخدا
حروف شرط. [ ح ُ ف ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ادات وابستگی . در دستور زبان فارسی ، اگر، هرگاه . (دستور جامع صص 841-843). و در دستور زبان عرب ، اِن ، لو که گاهی حرف شرط است و جمله ٔ جزائی دارد: ان تکرم تکرم . و گاه وصلی است : اطع اخاک و ان عصاک ،...
-
ترحم کردن
لغتنامه دهخدا
ترحم کردن . [ ت َ رَح ْ ح ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رحم کردن . بخشیدن و مرحمت نمودن . (ناظم الاطباء). رحم آوردن . شفقت کردن . دلسوزی کردن : حکایت امیر عادل سبکتکین با آهو ماده و بچه ٔ او و ترحم کردن بر ایشان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 199). این بخشایش و ترح...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالجلیل السجزی . مکنی به ابوسعید. از مشاهیر ریاضیین و معاریف منجمین قرن چهارم هجری از مردم سیستان . وی در علم نجوم و حساب و هندسه و هیئت تألیفات کثیره دارد از آن جمله است : کتاب جامع شاهی معروف و آن مجموعه ای است...
-
نگاشتن
لغتنامه دهخدا
نگاشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نوشتن . (برهان قاطع) تحریر کردن . نگاریدن : تا آنگاه که مضربان و حاسدان دل آن خداوند را بر ما درشت کردند و تضریب ها نگاشتند. (تاریخ بیهقی ص 214).چون کتاب اﷲ به سرخ و زردمی شاید نگاشت گر تو سرخ و زرد پوشی هم بشاید بی گمان . ...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...
-
شفیع
لغتنامه دهخدا
شفیع. [ ش َ ] (ع ص ، اِ) خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شفیعالامم ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (از ناظم الاطباء).- شفیعالعصاة فی العرصاة ؛ از القاب حضرت محمد (ص ) است . (ناظم الاطبا...
-
پروانه
لغتنامه دهخدا
پروانه . [ پ َرْ ن َ / ن ِ ] (اِ) حیوانی گوشت خوار شبیه به یوز که در شمال افریقا زید.و گویند که پیشاپیش شیر رود و آواز کند تا جانوران آواز او شنیده خود را بر کنار کشند و شیر را با او الفتی عظیم است و پس مانده ٔ صید شیر خورد. فرانق . فرانک . فرانه . س...