کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصلت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصلت
لغتنامه دهخدا
وصلت . [ وَ ل َ ] (از ع ، اِ) پاره ٔ چیزی . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) خویشی و پیوند سببی . پیوند زناشویی . (فرهنگ فارسی معین ).- وصلت افتادن (فتادن ) ؛ زن و مردی یا دختر و پسری به عقد هم درآمدن . وصلت کردن : میان دو عم زاده وصلت فتاددو خورشیدسیمای م...
-
وصلت
لغتنامه دهخدا
وصلت . [ وُ ل َ ] (ع اِمص ) پیوند و خویشی و پیوستگی . (غیاث اللغات ). رجوع به وَصْله شود.
-
واژههای مشابه
-
حسن وصلت
لغتنامه دهخدا
حسن وصلت . [ ح َ س َ ن ِ وَ ل َ ] (اِخ ) ابن محمد قسطمونی رومی زاهد متخلص به وصلت . درگذشته در قسطنطنیه 1182 هَ . ق . دیوان شعر ترکی دارد. (هدیة العارفین ج 1 ص 299).
-
واژههای همآوا
-
وصلة
لغتنامه دهخدا
وصلة. [ وَ ل َ ] (ع مص ) وصول . رسیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رسانیدن . (ناظم الاطباء). || (اِ) علامت همزه ٔ وصل . (محیطالمحیط).
-
وصلة
لغتنامه دهخدا
وصلة. [ وُ ل َ ] (ع اِمص ) پیوستگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، وُصَل . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
پیوستگی کردن
لغتنامه دهخدا
پیوستگی کردن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ/ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مواصلت . وصلت کردن . قرابت کردن . پیوستگی ساختن . وسیلت . (لغت ابوالفضل بیهقی ).
-
دوریس
لغتنامه دهخدا
دوریس . [ دُ ] (اِخ ) در اساطیر دختراقیانوس و تتیس است و با برادر خود نره ازدواج کرد و از این وصلت پنجاه دختر که به نام «نره ئیان » نامیده می شوند تولید شدند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
خورشیدسیما
لغتنامه دهخدا
خورشیدسیما. [ خوَرْ / خُرْ ] (ص مرکب ) خوش سیما. آفتاب منظر. خوبروی . جمیل : میان دو عمزاده وصلت فتاددو خورشیدسیمای مهترنژاد.سعدی (بوستان ).
-
گیسوی سفید
لغتنامه دهخدا
گیسوی سفید. [ سو ی ِ س َ /س ِ ] (ترکیب وصفی ) گیس سفید. موی سپید : تا بسوزم به نهان خانه ٔ وصلت هر شب چرب چون شمع کنم پیش تو گیسوی سفید.علی خراسانی (از بهار عجم ).
-
نقش باختن
لغتنامه دهخدا
نقش باختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) نقش انگیختن . صورت سازی کردن . طرح تازه ریختن . تدبیر کردن . حیله کردن : حالی خیال وصلت خوش می دهد فریبم تا خود چه نقش بازد آن صورت خیالی . حافظ (از آنندراج ).|| قمار باختن .
-
واییج
لغتنامه دهخدا
واییج . (اِ) بر وزن بادیج به معنی وایج است که جفت و چوب بندی تاک انگور باشد. (از برهان ). رجوع به وایج شود : خوش آن دمی که نشینم ز آفتاب فراق به صحن گلشن وصلت به سایه ٔ واییج .؟ (از جهانگیری ).
-
راعوت
لغتنامه دهخدا
راعوت . (اِخ ) راعوث . روت . زنی است از مؤآب که به ابوعز وصلت کرد و از او صاحب فرزندی بنام عوبید شد که جد داود باشد. (از اعلام المنجد). و رجوع به کتاب مقدس شود.- سفر راعوت ؛ از اسفار عهد قدیم است . (از المنجد). و رجوع به روت شود.