کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وصایة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وصایة
لغتنامه دهخدا
وصایة. [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) اندرز. (منتهی الارب ). وصیت . (اقرب الموارد). || شاخ خرما که بدان پشتواره بندند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، وَصا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص )وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن . (ناظم الاطباء).
-
وصایة
لغتنامه دهخدا
وصایة. [ وُ ی َ ] (ع اِمص ) اسم است وصیت را. (منتهی الارب ). وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به وصیت شود.
-
واژههای همآوا
-
وسایط
لغتنامه دهخدا
وسایط. [ وَ ی ِ ] (ع اِ) وسائط. ج ِ وسیطة. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. (فرهنگ فارسی معین ).- وسایط نقلیه ؛ هر وسیله ٔ موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند.|| (اصطلاح صوفیه ) اسبابی که به تعلق ک...
-
وصایت
لغتنامه دهخدا
وصایت . [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) وصایة. پند و اندرز و نصیحت . || فرموده و فرمان و وصیت . (ناظم الاطباء) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت . (کلیله و دمنه ). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- وصایت کردن ؛ وصی...
-
جستوجو در متن
-
بالوصایة
لغتنامه دهخدا
بالوصایة. [ بِل ْ وَ / وِ ی َ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + وصایة). وصایةً. بطور وصیت . و رجوع به وصیت شود.
-
وصا
لغتنامه دهخدا
وصا. [ وَ ] (ع اِ) ج ِ وَصایَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به وصایة شود. || ج ِ وصاة.(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وصاة شود.
-
وصایا
لغتنامه دهخدا
وصایا.[ وَ ] (ع اِ) ج ِ وصیة. (از اقرب الموارد). ج ِ وصیت . (دهار) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). اندرزها و پندها و وصیتها. (ناظم الاطباء) : و او را [ نوشیروان ] خود تصنیفها و وصایاست . (ابن البلخی ). || ج ِ وصایة. (ناظم الاطباء). رجوع به وصایة شود.
-
وصایت
لغتنامه دهخدا
وصایت . [ وَ / وِ ی َ ] (ع اِ) وصایة. پند و اندرز و نصیحت . || فرموده و فرمان و وصیت . (ناظم الاطباء) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت . (کلیله و دمنه ). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- وصایت کردن ؛ وصی...
-
اندرز کردن
لغتنامه دهخدا
اندرز کردن . [ اَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نصیحت کردن . پند دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || ایصاء. (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). توصیه . (مصادر زوزنی ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (منتهی الارب ). وصایه . عه...