کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشی وار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشی وار
لغتنامه دهخدا
وشی وار. [ وَ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ . (فرهنگ فارسی معین ) : روی وشی وار کن به وشّی ساغرباغ نگه کن چگونه وشّی وار است .خسروی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
چاه وشی جنوبی
لغتنامه دهخدا
چاه وشی جنوبی . [ وُ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 12 هزارگزی باختر خورموج ، در خاور کوه مند واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 60 تن سکنه دارد.آبش از چاه ، محصولش غلات و تنباکو، شغل اهالی زراعت و راهش ف...
-
چاه وشی شمالی
لغتنامه دهخدا
چاه وشی شمالی . [ وُ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر که در 12 هزارگزی باختر خورموج ، در خاور کوه مند واقع شده . جلگه ، گرمسیر و مالاریائی است و 400 تن سکنه دارد. آبش از چاه محصولش غلات و تنباکو، شغل اهالی زراعت و راهش ف...
-
جستوجو در متن
-
وار
لغتنامه دهخدا
وار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صفت ملحق میشود و اغلب قید میسازد چون متنکروار و عاجزوار و گاهی به اسم عام می پیوندد وصفت یا ...
-
بهشتی وش
لغتنامه دهخدا
بهشتی وش . [ ب ِ هَِ وَ ] (ص مرکب ) بهشتی وار. بهشتی گونه . مانند بهشتیان : دیده فرودوختم تا نه بدوزخ بردباز نظر میکنم سخت بهشتی وشی .سعدی .
-
چگونه
لغتنامه دهخدا
چگونه . [ چ ِ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کلمه ٔ استفهام است . (از آنندراج ). بطور استفهام استعمال میشود یعنی از چه نوع و در چه وضع و در چه حالت و چه طور. (ناظم الاطباء). به چگونه . به چه طور. به چه طرز. چسان . به چه نحو. به کدام سان . چون . چه . ...
-
بوریا
لغتنامه دهخدا
بوریا. (اِ) مأخوذ از آرامی . حصیری که از نی شکافته ٔ مخصوص سازند. معرب آن باری است . (ابن درید). در این زبانها از سومری بعاریت گرفته شده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معروف است ، حصیری که در خانه اندازند. (انجمن آرا). حصیری است که در خانه اندازند و بار...
-
خزیدن
لغتنامه دهخدا
خزیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) آهسته بجائی درشدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). داخل شدن به آهستگی : دشت از تو کشید مفرش وشی چرخ از تو خزید در خز ادکن . ناصرخسرو.از کجا اندر خزیدستی در این بی در حصارهمچنان یک روز از اینجا ناگهان بیرون خزی . ناصرخسرو. || لغ...
-
فرشته
لغتنامه دهخدا
فرشته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فریشته . در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر و اش به معنی سفیر، در فارسی باستان فرائیشته ، در اوستا فرائشته ، ارمنی عاریتی و دخیل هرشتک از فرشتک ، در فارسی جدید، لهجه ٔ شمال ایران فیریشته و لهجه ٔ جنوب غربی فیریسته ،...
-
ساغر
لغتنامه دهخدا
ساغر. [ غ َ ] (اِ) پیاله . (شرفنامه ٔ منیری ). (رشیدی ). آوند شراب که آن را ساتگی و ساتگین و ساتگینی نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). پیاله ٔ شراب . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث بنقل از مدار و بهار عجم و برهان ) (انجمن آرا). صاخره . (دهار). گوش پستان و گ...
-
بدیع
لغتنامه دهخدا
بدیع. [ ب َ ] (ع ص ) نو بیرون آورنده . (ناظم الاطباء). نو بیرون آورنده نه بر مثالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوکننده . (مهذب الاسماء). چیز نو بیرون آرنده . (یادداشت مؤلف ). || نو بیرون آورده . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن عل...
-
بسته
لغتنامه دهخدا
بسته . [ ب َ ت َ ] (ن مف ) مقابل گشاده . چون : در بسته و کار بسته و امید بسته و نظر بسته . (آنندراج ) (رشیدی ). نقیض گشاده . فراز شده . مسدود. مغلق : باب مغلق ؛ در بسته . (منتهی الارب ). || مقفل . سد شده . عایق شده . جلوگیری شده : دربسته زندانها برگش...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...