کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وشمگیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وشمگیر
لغتنامه دهخدا
وشمگیر. [ وُ ] (اِخ ) ابن زیار (323-357 هَ . ق .). از ملوک دیالمه ٔ آل زیار. پس از قتل مرداویج سپاهیان گیل و دیلم با او بیعت کردند. نصربن احمد چون خبر قتل مرداویج را شنید به ماکان بن کاکی و محمدبن محمدبن مظفر چغانی دستور داد که به قومس و ری و جرجان ح...
-
وشمگیر
لغتنامه دهخدا
وشمگیر. [ وُ ] (نف مرکب ) وشم گیرنده . صیدکننده ٔ وشم . صیاد کرک (بلدرچین ) . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
ظهیرالدولة
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدولة. [ ظَ رُدْ دَل َ ] (اِخ ) ابومنصور وشمگیر. رجوع به وشمگیر شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) ظهیرالدوله وشمگیر... رجوع به وشمگیر... شود.
-
دیلمی
لغتنامه دهخدا
دیلمی . [ دَ ل َ ] (اِخ ) قابوس بن وشمگیر دیلمی . رجوع به قابوس وشمگیر و تاریخ ایران عباس اقبال شود.
-
ماهان مه
لغتنامه دهخدا
ماهان مه .[ م ِه ْ ] (اِخ ) لقب وشمگیر ابومنصور ظهیرالدوله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به وشمگیر شود.
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) وشمگیر ظهیرالدولةبن زیار در طبرستان جرجان (323 - 356 هَ . ق .). رجوع به وشمگیر... شود.
-
ظهیرالدولة
لغتنامه دهخدا
ظهیرالدولة. [ ظَرُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) رجوع به بیستون بن وشمگیر شود.
-
سالار
لغتنامه دهخدا
سالار. (اِخ ) ابن وشمگیر پسر وشمگیر زیاری است و بسال 330 هَ . ق . ابوعلی سپهسالار خراسان او را بگروگان برد. رجوع به احوال و اشعار رودکی ص 420 شود.
-
پیشیک محله
لغتنامه دهخدا
پیشیک محله . [ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام سابق وشمگیر، محلی به گرگان . (واژه های نو فرهنگستان ).
-
شمس المعالی
لغتنامه دهخدا
شمس المعالی . [ ش َ سُل ْ م َ ](اِخ ) لقب قابوس بن وشمگیر. رجوع به قابوس ... شود.
-
شمگیر
لغتنامه دهخدا
شمگیر. [ ش َ ] (اِخ ) نام سرداری مشهور. (ناظم الاطباء). نام سرلشکری است . (آنندراج ). (کذا و شاید منظور وشمگیر معروف است ). (یادداشت مؤلف ).
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) وشمگیربن زیاربن وردان شاه الجیلی پدر ابوالحسن قابوس . رجوع به وشمگیر... شود.
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) حاکم خراسان از دست وشمگیر پس از عزل ابوعلی . رجوع به حبط ج 1 ص 326 شود.