کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسیله فراهم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جمع کردن
لغتنامه دهخدا
جمع کردن . [ ج َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن . (فرهنگ فارسی معین ): اموال بسیار جمع کرد. || فراهم کردن . غند کردن . (فرهنگ فارسی معین ): لوازم و اسباب خانه را جمع کرد تا با وسیله ٔ نقلیه حمل کند.
-
راه انداختن
لغتنامه دهخدا
راه انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گذر کردن . مرور کردن . گذشتن . رفتن . عبور کردن .کنایه از راه رفتن در جایی . (آنندراج ) : بر کوچه ٔ لب راه دگرخنده نینداخت تا خانه ٔ چشمم ز غمت گریه نشین شد. ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی ). || بجریان انداختن . بکار...
-
مایه گرفتن
لغتنامه دهخدا
مایه گرفتن . [ ی َ / ی ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) سرمایه ساختن . اساس قرار دادن . وسیله ساختن : هر آنکه بر طلب مال ، عمر مایه گرفت چو روزگار برآمد نه مایه ماند ونه سود. ناصرخسرو. || نیرو گرفتن . استعداد یافتن . آرایش یافتن : مگر که باغ زنیسان چو ملک م...
-
سازی
لغتنامه دهخدا
سازی . (حامص ) جزو دوم کلمات ، مرکب از «ساز» (نعت فاعلی مرخم ) و «ی » (حاصل مصدر) است . این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی ، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی ، و عمل و حرفه و شغل سازنده ٔ آن ، چون گری و کار...
-
توکل
لغتنامه دهخدا
توکل . [ ت َ وَک ْ ک ُ ] (ع مص ) اعتماد کردن . (از زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). اعتماد بر کسی کردن . (تاج المصادربیهقی ) (مجمل اللغة). تکیه کردن و اعتماد نمودن بر کسی و اعتراف کردن به عجز خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ا...
-
چیدن
لغتنامه دهخدا
چیدن . [ دَ ] (مص )آراستن و ترتیب دادن . (آنندراج ). با ترتیب نهادن مثل چیدن غذا بر سفره (فرهنگ نظام ). به سامان نهادن چیزها. به نظم و ترتیب نهادن چیزها در جایی . به نظم و ترتیب نزد هم گذاردن . منظم کنار هم نهادن چیزها. به نظم و ترتیب آراستن : ظرفها ...
-
معجون
لغتنامه دهخدا
معجون . [ م َ ] (ع ص ، اِ)خمیر و سرشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرشته شده و خمیرکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). عجین . درآمیخته . سرشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مشتری است زردگلش لیکن این مشتری به عنبر معجون است . ناصرخسرو.خاک است مش...
-
دوختن
لغتنامه دهخدا
دوختن . [ ت َ ] (مص ) (مصدر دیگر یا حاصل مصدر آن دوزش و دوزندگی و مصدرمرخم آن دوخت است ). دوزیدن . پیوند دادن و متصل کردن پارچه های جامه و جز آن با سوزن و نخ بهم . (ناظم الاطباء) (از برهان ). خیاطة. (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). حوص . حیاصة. (تاج المص...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...
-
موصول
لغتنامه دهخدا
موصول .[ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده باشد و متصل گشته . (ناظم الاطباء). پیوسته شده به چیزی .(آنندراج ). پیوسته . متصل . (یادداشت مؤلف ). رسیده شده . (ناظم الاطباء). رسیده . (آنندراج ). رسانیده . (یادداشت مؤلف ) : به توفیق و سداد...
-
کوک
لغتنامه دهخدا
کوک . (اِ) به معنی کمان باشد. (برهان ). کمان .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آواز و صدای بسیار بلند را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). آواز بلند. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). آواز بلند. صدای بلند. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کوکاشود. || ...
-
چم
لغتنامه دهخدا
چم . [ چ َ ] (اِ) به معنی خرام و رفتاری به ناز باشد. (برهان ). خرام . (جهانگیری ). به معنی خرام و رفتاری ازروی ناز. (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث ). رفتار و خرام از روی ناز. (ناظم الاطباء). رفتاری با ناز و ادا و اطوار شیوه ٔ رفتار نازنینان و نازداران ...
-
جکسن
لغتنامه دهخدا
جکسن . [ ج َ س ُ ] (اِخ ) آبراهام والنتین ویلیامز جکسن . خاورشناس و از استادان نامدار آمریکائی ، مدت چهل سال در دانشگاه کلمبیا استاد زبانهای هندوایرانی بود و در طول این مدت در قلمرو زبانهاو ادبیات و آئین ایران باستان ، سرآمد همه ٔ دانشمندان آمریکائی ...
-
برگ
لغتنامه دهخدا
برگ . [ ب َ ] (اِ) آن جزء از هر گیاهی که نازک و پهن است و از کناره های ساقه و یا شاخه های باریک میروید. (ناظم الاطباء). به عربی ورق گویند. (از برهان ). جزوی از گیاه که نازک و پهن است و از کناره های ساقه یا شاخه ها روید وبیشتر برنگ سبز است . اندامی از...
-
شمس تبریزی
لغتنامه دهخدا
شمس تبریزی . [ ش َ س ِ ت َ ] (اِخ )محمدبن علی بن ملک داد. ملقب به شمس الدین . عارف معروف (متولد 582 و متوفای پس از 645 هَ . ق .). خاندان وی از مردم تبریز بودند. شمس ابتدا مرید شیخ ابوبکر زنبیل باف (سله باف ) تبریزی بود. شمس به گفته ٔ خود جمله ولایتها...