کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسواس
لغتنامه دهخدا
وسواس . [ وَس ْ ] (ع اِ) اندیشه ٔ بد و آنچه در دل گذرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر بدی که به قلب خطور کند وهر چیزی که در آن خیر و صلاح نباشد. (اقرب الموارد). || عبارت است از خواطر نفسانیه ٔ جسمانیه ،خواه عقلی باشد خواه حسی باشد و خو...
-
وسواس
لغتنامه دهخدا
وسواس . [ وِس ْ ] (ع مص ) بد اندیشیدن . (منتهی الارب ). بد اندیشیدن و اغوا کردن شیطان . (از ناظم الاطباء). در دل افکندن شیطان و نفس چیزی بی نفع و بی خیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).وسوسه . (منتهی الارب ). قوله تعالی : فوسوس لهما ...
-
واژههای مشابه
-
قفل وسواس
لغتنامه دهخدا
قفل وسواس . [ ق ُ ل ِ وَس ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تنکه ٔ آهن که حلقه های آهن بر آن نصب کنند و دو میل آهنی که هر دو به هم وصل دارند ازآن حلقه ها درگذرانند و بستن و گشادن آن خالی از اشکالی نیست ، و آن را در عرف هند گورکهردهندها خوانند ولهذا اکثر ج...
-
واژههای همآوا
-
وصواص
لغتنامه دهخدا
وصواص . [ وَص ْ ] (ع اِ) سوراخ پرده به مقدار چشم که بنگرند از وی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || روی بند خرد که دختران بر روی افکنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روی بند خرد. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...
-
جستوجو در متن
-
وسواسی
لغتنامه دهخدا
وسواسی . [ وَس ْ ] (ص نسبی ) منسوب به وسواس . (ناظم الاطباء). کسی که دارای وسواس است . مردد. دودل . (فرهنگ فارسی معین ). || آنکه در کارها همیشه شک آورد و سرگردان باشد و هرگز یقین نکند. || آنکه اندیشه های بد کند. || غمگین و ملول . (ناظم الاطباء). رجوع...
-
خودک
لغتنامه دهخدا
خودک . [ خوَ / خ ُ دَ ] (اِ) خلجان خاطر. وسواس . (غیاث اللغات ).
-
تدن
لغتنامه دهخدا
تدن . [ ت َ دَ ](مص ) تنیدن : وسواس بدسگال تو گشته کفن بر اوچون تار کرم پیله که بر خود ز خود تده .نزاری (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
اندیشه افکندن
لغتنامه دهخدا
اندیشه افکندن . [ اَ ش َ / ش ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طرح انداختن . اندیشیدن . نقشه کشیدن . || وسوسه . (تاج المصادر بیهقی ). خیال (بد) در دل انداختن .- اندیشه ٔ بد افکندن ؛ وسواس . (دهار).
-
هجس
لغتنامه دهخدا
هجس . [ هََ ] (ع مص ) در دل کسی گذشتن چیزی . (تاج المصادر بیهقی ). در دل افتادن کسی را. (تاج المصادر بیهقی ). خطور کردن به دل کسی . (اقرب الموارد). هجز. || گذشتن اندیشه و وسواس به دل . (منتهی الارب ). یا حدیث کردن نفس است وسواس گونه ، و از این معنی ا...
-
تخالج
لغتنامه دهخدا
تخالج . [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) وسواس در دل آمدن . (غیاث اللغات ). خلیدن چیزی در دل . (منتهی الارب ). خلیدن : تخالج فی صدری ؛ خلید در دل من . (ناظم الاطباء). شک کردن در چیزی . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || تجاذب شوق یا اندوه کسی را. (اقرب الموارد...
-
دیوبچه
لغتنامه دهخدا
دیوبچه . [ وْ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) دیوزاده . بچه ٔ دیو. زائیده شده از دیو. دیوزاد : جهان شد بر آن دیوبچه سیاه ز بخت سیامک هم از بخت شاه . فردوسی .شده ست گورش وسواس خانه ٔ ابلیس در او شده ست بسی دیو و دیوبچه مقیم .سوزنی .
-
مذهب
لغتنامه دهخدا
مذهب . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) برنده . دورگرداننده . (ناظم الاطباء). زائل کننده . نعت فاعلی است از اذهاب ، به معنی ازالة. رجوع به اذهاب شود. || زراندودکننده . (ناظم الاطباء). رجوع به مُذَهِّب شود. || (اِخ ) شیطانی که شخص را وادار به وسواس در وضو و زیاد ری...