کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسعت
لغتنامه دهخدا
وسعت . [ وُ ع َ ] (ع اِمص ) وسعة. فراخی . (غیاث اللغات ). گشادی و فراخی و گنجایش و پهنایی و ظرفیت . (ناظم الاطباء) : نه وسعت در درون مور آری نه از عالم سر موئی بریدن .ناصرخسرو.رجوع به وسعة شود.- وسعت پیدا کردن ؛ گنجایش پیدا کردن .- وسعت داشتن ؛ گنج...
-
واژههای همآوا
-
وثئة
لغتنامه دهخدا
وثئة. [ وَ ث ِ ءَ ](ع ص ) دست کفته و معیوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
وسعة
لغتنامه دهخدا
وسعة. [ وُ ع َ ] (ع اِمص ) فراخی و گشایش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراخی و گشادی جای . (ناظم الاطباء). رجوع به وسعت شود.
-
وصاة
لغتنامه دهخدا
وصاة. [ وَ ] (ع اِ) اندرز و پند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وصیت . || شاخه ٔ خرما که بدان پشتواره بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، وَصی ̍. (اقرب الموارد).
-
وصعة
لغتنامه دهخدا
وصعة. [ وَ ص َ ع َ ] (ع اِ) دال بره . (زمخشری ). رجوع به وصع شود.
-
جستوجو در متن
-
جاداری
لغتنامه دهخدا
جاداری . (حامص مرکب ) فراخی . وسعت . گشادگی . اتساع .
-
گشاد شدن
لغتنامه دهخدا
گشاد شدن . [ گ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فراخ شدن . وسعت یافتن . مقابل تنگ شدن .
-
گشادی
لغتنامه دهخدا
گشادی . [ گ ُ ] (حامص ) فراخی . فراخا. وسعت . گشادگی . مقابل تنگی و ضیق .
-
ابتحاح
لغتنامه دهخدا
ابتحاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وسعت و فراخی عیش .
-
ماناگوا
لغتنامه دهخدا
ماناگوا. (اِخ ) دریاچه ای است در نیکاراگوا که 1134 کیلومتر مربع وسعت دارد. (از لاروس ).
-
کوچک شدن
لغتنامه دهخدا
کوچک شدن . [ چ َ / چ ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خرد شدن . || کم وسعت و کم حجم شدن . || کم وسعت و کم حجم شدن . || اندک گشتن . || موردتوهین قرار گرفتن . خفیف شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
گشایش یافتن
لغتنامه دهخدا
گشایش یافتن . [ گ ُ ی ِ ت َ ] (مص مرکب ) وسعت یافتن . || روزی وسیع و فراخ حاصل کردن . || رها گردیدن .
-
کیرآور
لغتنامه دهخدا
کیرآور. [ وَ ] (ص مرکب ) دارای جای بزرگ و وسعت زیاد. کیرآورد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).