کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزِه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وزه
لغتنامه دهخدا
وزه . [ وَ زَ / زِ ] (اِ) تخم مگس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
وزة
لغتنامه دهخدا
وزة. [ وَزْ زَ ] (ع اِ) مؤنث وز. (المنجد) (اقرب الموارد). ج ، وزات . (اقرب الموارد). رجوع به وَزّ شود.
-
واژههای همآوا
-
وذح
لغتنامه دهخدا
وذح . [ وَ ] (ع مص ) حرکت و سیر شدید کردن . (اقرب الموارد) (المنجد). سیر کردن ، سیر عنیف . || گرد آوردن گوسفندان و مانند آنها را. (ناظم الاطباء).
-
وذح
لغتنامه دهخدا
وذح . [ وَ ذَ ] (ع اِ) آنچه از کمیز و پشکل از پشم های گوسفندان آویزان باشد. (المنجد). آنچه از بول و پشکل بر پشم گوسفند چسبد. و ثعلب گوید کثافاتی که بر رانهای گوسفند چسبد. (از اقرب الموارد). سرگین که بر پشت گوسفند گیرد. (مهذب الاسماء). هرآنچه در زیر د...
-
وذح
لغتنامه دهخدا
وذح . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَذَحَة . (ناظم الاطباء). ج ِ وَذَحَة. مثل بُدْن ، ج ِ بَدَنَة. (اقرب الموارد). رجوع به وذح و وذحة شود.
-
وزه
لغتنامه دهخدا
وزه . [ وَ زَ / زِ ] (اِ) تخم مگس . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
وضح
لغتنامه دهخدا
وضح . [ وَ ض َ ] (ع اِ) روشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سپیدی . || سپیدی بامداد. || سپیدی پیشانی اسب که آن را غره نامند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سپیدی دست و پای اسب . (منتهی الارب ) (آنند...
-
وضح
لغتنامه دهخدا
وضح . [ وَض َ / وَ ] (ع مص ) پیدا کردن شتر ماده شیر را و پستان پر کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): وضح الابل باللبن وضحاً؛ المعت . (اقرب الموارد). || (اِمص ) آشکاری کار: من این بدا وضحک . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
وزات
لغتنامه دهخدا
وزات . [ وَزْ زا ] (ع اِ) ج ِ وَزَّة. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به وزة و وز شود.
-
نمدپاره
لغتنامه دهخدا
نمدپاره . [ ن َ م َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قطعه ای از نمد. (ناظم الاطباء) : یکی زیغ دیدم فکنده در اونمدپاره ٔ ترکمانی سیاه . معروفی . || نمد فرسوده و پاره شده . (ناظم الاطباء).- نمدپاره پوش ؛ نمدپوش . ژنده پوش : چو دید اردبیلی نمدپاره پوش کمان در زه آ...
-
ساز زهی
لغتنامه دهخدا
ساز زهی . [ زِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) آلت موسیقی از ذوات الاوتار، که درآن زه بود وزه اعم است از سیم و زه بمعنی اخص یعنی وتر. و آن نوعی از آلات موسیقی است چون عود و چنگ وتار و غیره و بر دو قسم است : مضرابی و کمانی . رجوع به ساز و ساز کمانی و ذوات...
-
رازمجین
لغتنامه دهخدا
رازمجین . [ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش ابهررود شهرستان زنجان که در 150هزارگزی جنوب ابهر واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 413 تن سکنه میباشد. آب آن از چشمه سار وزه آب رود محلی تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل ساکنان آ...
-
باقرآباد سامله
لغتنامه دهخدا
باقرآباد سامله . [ ق ِ م ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در 22 هزارگزی شمال خاوری دیزگران و 2 هزارگزی سامله واقع است . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 195 تن سکنه ،آب آنجا از چشمه وزه آب و رودخانه ٔ خانق...