کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزنده
لغتنامه دهخدا
وزنده . [ وَ زَ دَ / دِ ] (نف ) وزان . وزیدن دارنده .
-
جستوجو در متن
-
بزنده
لغتنامه دهخدا
بزنده . [ ب َ زَ دَ / دِ ] (نف ) وزنده . رجوع به بزیدن و وزیدن شود.
-
سافنة
لغتنامه دهخدا
سافنة. [ ف ِ ن َ] (ع ص ، اِ) باد خاکروب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باد وزنده بر روی زمین و خراشنده خاک را. (شرح قاموس ). باد وزنده بر روی زمین . (قطر المحیط). ج ، سوافن .
-
بادآهنگ
لغتنامه دهخدا
بادآهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) صوت و نقش خوانندگی و گویندگی را گویند. (برهان ). صوت و نفس خوانندگی و گویندگی را گویند. بادنوا که بمعنی خوانندگی است . (آنندراج ). || باد بیش وز یعنی باد سخت و تند وزنده و باد کم و زیاد سست و آهسته وزنده . (آنندراج ) (انج...
-
عاتیة
لغتنامه دهخدا
عاتیة. [ ی َ ] (ع ص ) مؤنث عاتی . رجوع به عاتی شود. || سخت وزنده . (از اقرب الموارد) : و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة. (قرآن 6/69).
-
شاه باد
لغتنامه دهخدا
شاه باد. (اِمرکب ) باد شدید. باد سخت وزنده . طوفان : چو طوفان کند شاه باد نهیبش شود دفتر نه فلک جمله ابتر.محمدقلی (از بهار عجم ).
-
مترئد
لغتنامه دهخدا
مترئد. [ م ُ ت َ رَءْ ءِ ] (ع ص ) باد وزنده . || کسی که برخیزد و سپس لرزه گیرد. (از منتهی الارب ). کسی که در وقت برخاستن لرزه گیرد وی را از سنگینی خود. (ناظم الاطباء). || شاخه ٔ سایه افکننده . || شادمان . (منتهی الارب ). و رجوع به ترئد شود.
-
بزانه
لغتنامه دهخدا
بزانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (نف ) بزان . وزنده . بزین . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) : ولایت دارم و گنج خزانه سپاهی تیز چون باد بزانه . امیرخسرو (از آنندراج ).و رجوع به بزان شود.
-
ورهاء
لغتنامه دهخدا
ورهاء. [ وَ ] (ع ص ) مؤنث اَورَه ْ. (منتهی الارب ). زن گول و احمق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سحابة ورهاء؛ ابر بسیارباران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ریح ورهاء؛ باد تند و شتاب وزنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقر...
-
بزین
لغتنامه دهخدا
بزین . [ ب َ ] (ص ) وزنده . (ناظم الاطباء). بزنده . (انجمن آرای ناصری )(آنندراج ) (برهان ). بزان . بزانه . بمعنی وزان . (فرهنگ شعوری ). و رجوع به بزیدن و وزیدن شود : با ایاز آن زمان چنین فرمودکه سخن بیش از این ندارد سودزین غلامان ما یکی بگزین که زود ...
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وَ ] (نف ) جهنده باشد عموماً و تموج هوا را گویند خصوصاً. (آنندراج ) (برهان ). روان . (غیاث اللغات ). وزنده . (ناظم الاطباء). در حال وزیدن : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است . منوچهری .تا بادها وزان شد بر روی ...
-
زستن
لغتنامه دهخدا
زستن . [ زِ ت َ ] (مص ) مخفف زیستن و بر این قیاس زست و زسته ... (جهانگیری ). مخفف زیستن . (آنندراج ) زیستن و زندگانی کردن . (ناظم الاطباء). زیستن وزنده بودن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : اگر از من تو بد نداری بازنکنی بی نیاز روز نیازنه مرا جای زیر سا...
-
مخترق
لغتنامه دهخدا
مخترق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) باد گذرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). باد سخت وزنده . (ناظم الاطباء). || بربافنده ٔ دروغ . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دروغ بربافنده و ایجادکننده ٔ دروغ . (ناظم الاطباء). || گذرن...
-
دمیده
لغتنامه دهخدا
دمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . || آماسیده . بادکرده . ورم کرده . پف کرده . بالاآمده از پوکی . (یادداشت...