کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزش
لغتنامه دهخدا
وزش . [ وَ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از وزیدن . وزیدگی باد و این حاصل مصدر وزیدن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وزیدن و جریان باد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
سفج
لغتنامه دهخدا
سفج . [ س َ ] (ع اِ) شدت وزش باد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ابوب
لغتنامه دهخدا
ابوب . [ اُ ] (ع مص ) وزیدن باد. هبوب . وَزش .
-
بزش
لغتنامه دهخدا
بزش . [ ب َ زِ ] (اِمص ) عمل بزیدن . وزش . (یادداشت بخط دهخدا).
-
وزندگی
لغتنامه دهخدا
وزندگی . [ وَ زَ دَ / دِ ] (حامص ) حاصل مصدر از وزیدن . وزش . رجوع به وزیدن شود.
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. [ رَ ] (ع ص ) ریح رود؛ باد نرم . (منتهی الارب ). باد نرم وزش . (از اقرب الموارد).
-
میزان الریاح
لغتنامه دهخدا
میزان الریاح . [ نُرْ ریا ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) بادسنج . دستگاه اندازه گیری وزش باد و جهت آن .
-
طرس
لغتنامه دهخدا
طرس . [ طَ ] (ع مص ) محو کردن . || حک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || وزش . رجوع به دزی ج 2 ص 18 ذیل طاروش شود.
-
عازف
لغتنامه دهخدا
عازف . [ زِ ] (اِخ ) موضعی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). عزیف یعنی صوت و ممکن است محل مخصوص راکه در اثر وزش باد صوت ایجاد میکند عازف گویند. (معجم البلدان ج 4 ص 95).
-
نخرة
لغتنامه دهخدا
نخرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) سختی وزیدن باد. (منتهی الارب ). شدت هبوب باد. (از المنجد). سخت وزیدگی بادو طوفان . (ناظم الاطباء). شدت وزش باد. (از اقرب الموارد). || نُخَرَة. رجوع به نُخَرة شود.
-
عکیک
لغتنامه دهخدا
عکیک . [ ع َ ] (ع ص ) یوم عکیک ،روز گرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). روز سخت گرم . (دهار). || (اِ) شدت و تیزی گرما بی وزش باد. ج ، عِکاک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هزیز
لغتنامه دهخدا
هزیز. [ هََ ] (ع مص ) به نشاط آوردن حادی ، شتران را به سرود. || فروافتادن ستاره و درخشیدن در فروشدن . رجوع به هِزّة شود. || (اِ) آواز و بانگ وزش باد. || تردد آواز تندر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
تناصی
لغتنامه دهخدا
تناصی . [ ت َ ] (ع مص ) موی پیشانی یکدیگر گرفتن قوم در خصومت . (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || تقرب و تقابل طلح و سیال (دو نوع گیاه ) چنانکه این بر آن و آن بر این درآید با وزش باد. (از اقرب الموارد).
-
رعبلة
لغتنامه دهخدا
رعبلة. [ رَ ب َ ل َ ] (ع ص ) باد سخت که بر یک مهب نوزد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بادی که در وزش خود مستقیم نباشد. (از اقرب الموارد). رعبلیل . رجوع به رعبلیل شود.