کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یک ور
لغتنامه دهخدا
یک ور. [ ی َ / ی ِ وَ ] (اِ مرکب ) یک بر.یک طرف . یک سمت . یک سوی . || (ص مرکب ) یک وری .کج . متمایل . (یادداشت مؤلف ). رجوع به یک وری شود.
-
وزیری
لغتنامه دهخدا
وزیری . [ وَری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به وزیر. (انساب سمعانی ).
-
درزنا
لغتنامه دهخدا
درزنا. [ دَ زَ ] (اِ) غوطه وری و آغشتگی . || رنگ ریزی . (ناظم الاطباء).
-
وریة
لغتنامه دهخدا
وریة. [ وَ ری ی َ ] (ع ص ) مؤنث وری ؛ یعنی فربه . (ناظم الاطباء).
-
یک بری
لغتنامه دهخدا
یک بری . [ ی َ / ی ِ ب َ ] (ص نسبی ) یک وری . کج و وریب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کج و وریب شود.
-
آفریدگان
لغتنامه دهخدا
آفریدگان . [ ف َ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ آفریده . خلق . خلیقه . مخلوق . مخلوقات . وَری . بریه . (صراح ). انام . کائنات .
-
دیناوریه
لغتنامه دهخدا
دیناوریه . [ وَری ْ ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از مانویان و آنان بدان سوی رود بلخ [ جیحون ] بودند. (از الفهرست الندیم ).
-
کاسبی
لغتنامه دهخدا
کاسبی . [ س ِ ] (حامص ) عمل کاسب . کسب . پیشه وری . تجارت .- کاسبی کردن ؛ تجارت و کسب کردن .
-
اشتردلی
لغتنامه دهخدا
اشتردلی . [ اُ ت ُ دِ ] (حامص مرکب ) شتردلی . کینه وری . کینه توزی . || وحشت داشتن . ترسو بودن .
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ ی َ ] (ع مص ) وری . (ناظم الاطباء). افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ). || آتش جستن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیرون شدن آتش از آتش زنه . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وُری ّ شود. || آگنده شدن مغز استخوان . (تاج المصادر بیهقی...
-
موری
لغتنامه دهخدا
موری . (ع ص ) نعت فاعلی از ایراء. رجوع به ایراء (ماده ٔ وری ) شود. آنکه آتش برمی آورد از آتشزنه . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موریة. || پیه ناک و استخوان پرمغز گرداننده فربهی شتر را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ، ماده ٔ وری ). || آن که منضم ...
-
کنبوریدن
لغتنامه دهخدا
کنبوریدن . [کَم ْ دَ ] (مص ) مکاری کردن . فریفتن و فریب دادن و حیله وری نمودن . (برهان ) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). مصدر کنبور است . (فرهنگ جهانگیری ).
-
پیشه گانی
لغتنامه دهخدا
پیشه گانی . [ ش َ / ش ِ ] (حامص ) پیشه وری : باب چهل و چهارم اندر آیین ورسم دهقانی و هر پیشه گانی . (ص 9 منتخب قابوسنامه ).
-
بینایی
لغتنامه دهخدا
بینایی . (اِ مرکب ) چشم . عین . (برهان ). رجوع به بینائی شود. || (حامص ) بینائی . دیده وری و بینندگی باشد. (برهان ). || قدرت دید. نیروی چشم . رجوع به بینائی شود. || بصیرت .
-
چرت و پرت
لغتنامه دهخدا
چرت و پرت . [ چ ِ ت ُ پ ِ / چ َ ت ُ پ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع )پرت و پلا. سخنان یاوه و بیهوده . حرف مفت . دری وری .