کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورودی افراد کم توان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کرود
لغتنامه دهخدا
کرود. [ ک ُ / ک َ ] (اِ) چاه بسیار عمیق را گویند که آب از آن به دشواری توان کشید. (برهان ). چاه کم عمق که به دشواری از آن آب برآید. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به کروخان شود.
-
قارالذات
لغتنامه دهخدا
قارالذات . [ قارْ رُذْ ذا ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح فلسفه ). یکی از دو قسم کم متصل . کم متصل دو قسم بود: یا قارالذات بود یا غیر قارالذات . قارالذات آن بود که اجزائی که او را فرض کنند با هم موجود توان یافت و غیرقارالذات آن بود که هرگاه او را اجزاء فرض کنن...
-
بازیان
لغتنامه دهخدا
بازیان . (اِخ ) نام قضایی است در ولایت موصل که در شمال سلیمانیه واقع است و قریب 160 پارچه آبادی در بر دارد. ساکنان آن بیشتر عشایرند و تعداد افراد آن به ده هزار تن میرسد و بیشتر کرد و مسلمانند. اراضی این ناحیه اغلب کوهستانی و کم حاصل است . (از قاموس ا...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ،...
-
سال دزدیدن
لغتنامه دهخدا
سال دزدیدن . [ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از کم گفتن سالهای عمر. (آنندراج ) : تا بکی از سال دزدیدن توان بودن جوان . آتا شمسی صغیر (ازآنندراج ).این کهن سالان که میدزدند سال خویشتن کهنه دزدانند در تاراج مال خویشتن .صائب تبریزی (از آنندراج ).
-
زبونان
لغتنامه دهخدا
زبونان . [ زَ ] (ص ، اِ) ج ِ زبون . ناتوانان . عاجزان . دست وپابستگان . زیردستان : بهو گفت ، با بسته دشمن به پیش سخن گفتن آسان بود کم و بیش توان گفت بد، با زبونان دلیرزبان چیر گردد چو شد دست چیر.اسدی (گرشاسب نامه ص 115).
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ع اِ) چند. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ص 82). چند و چند عدد. چه مقدار. (ناظم الاطباء). کم اسم ناقصی است مبنی بر سکون و یا مرکب است از کاف تشبیه وما که سپس کوتاه و ساکن شده است . و آن بر دو قسم است : یا کم استفهام است به معنی چند، مانن...
-
کیف و کم
لغتنامه دهخدا
کیف و کم . [ ک َ / ک ِ وَ / ک َ / ک ِ ف ُک َم م / ک َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چگونه و چند، و به اصطلاح کیف عبارت از عرضی که قبول قسمت بالذات نکند، چنانکه سواد و بیاض ، و کم عرضی است که قبول قسمت بالذات کند، چنانکه خط و سطح و جسم ، و برای تفهیم عام ...
-
توان
لغتنامه دهخدا
توان . [ ت ُ / ت َ ] (اِ) قوت . طاقت . (صحاح الفرس ). قوت و قدرت و توانائی باشد. (برهان ). قدرت . (فرهنگ جهانگیری ). توانائی . (فرهنگ رشیدی ). زور و قوت ، و به فتح اول خطاست . (غیاث اللغات ). زور و قوت . تنو و تیو و نیرو مترادف اینند. (شرفنامه ٔ منیر...
-
شذاذ
لغتنامه دهخدا
شذاذ. [ ش ُذْ ذا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاذ. (اقرب الموارد). اندک و کم عدد از مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : از هر جانبی سواد مردان و شذاذ امرا که مختفی بودند. (جهانگشای جوینی ). چون به اصفهان رسید شذاذ لشکر و پراکندگان امراء برو جمع شدند. (جهان...
-
مهین
لغتنامه دهخدا
مهین . [ م َ ] (ع ص ) سست و ناتوان . (دستور الاخوان ). خوار و سست . (منتهی الارب ) (مجمل اللغة). ضعیف . ذلیل . بی مقدار. عاجز. پست . بی توان : سجده میکرد او که ای کل زمین شرمسار است از تو این جزو مهین . مولوی .- ماء مهین ؛ آب ضعیف . کنایه از نطفه اس...
-
جزئیة
لغتنامه دهخدا
جزئیة. [ ج ُ ئی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث جزئی . مقابل کلیه . آنچه به جزء نسبت داده شودو در اصطلاح حکماء و اهل منطق به معانی زیر اطلاق شود: || مفهومی که تصور آن از اشتراک افراد در آن ابا کند، و آنرا جزئی حقیقی گویند و در نحو آنرا علم شخصی نامند. و در ...
-
اگزیستانسیالیسم
لغتنامه دهخدا
اگزیستانسیالیسم . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) به معنی اصالت وجود، مکتبی است فلسفی که از جنگ جهانی اول در آلمان رواج یافت و سپس به فرانسه و ایتالیا و دیگر نقاط جهان رسید و در محافل ادبی و مطبوعات نیز تأثیر کرد. بطور کلی می توان آنرا اعتراضی دانست علیه کوشش...
-
رام کردن
لغتنامه دهخدا
رام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست آموز کردن .(ناظم الاطباء). نرم کردن . از سرکشی بدر آوردن . از توسنی بنرمی آوردن . اهلی ساختن . خویگر کردن . اهلی کردن . اخت کردن . مقابل توسن کردن . مقابل بدرام کردن : اخداء؛ رام و خوار کردن کسی را. تخییس ؛ رام کر...
-
کولشی سین
لغتنامه دهخدا
کولشی سین . [ کُل ْ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) آلکالوئیدی است که نخستین بار در سال 1884 م . توسط هوده به حالت تبلور از انساج گیاه گل حضرتی به دست آمده است و فرمولش N6 H25 C23 می باشد. این ماده به مقدار کم در آب حل می شود، ولی به مقدار زیاد در ا...