کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورمی
لغتنامه دهخدا
ورمی . [ وَ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ورم . ورم کرده . رجوع به ورم شود.
-
جستوجو در متن
-
ورخس
لغتنامه دهخدا
ورخس . [ وَ رَ ] (اِ) ورمی که در بن ناخن پیدا میشود. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
کدکد
لغتنامه دهخدا
کدکد. [ ک ُ ک ُ ] (اِ) ورمی است صلب که اندر پلک تولد کند و بدان ماند که دملی خواهد بود یا هست و عامه آن را کُدکُد گویند و دمل نیز گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (از بحرالجواهر).
-
سقاقلوس
لغتنامه دهخدا
سقاقلوس . [ س َ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی موت عضو و بطلان حس باشد. (آنندراج ) (برهان ). ورمی است که عضو را فاسد کند و حس آن عضو ببرد. (بحر الجواهر). رجوع به شقاقلوس شود.
-
ناخن خاره
لغتنامه دهخدا
ناخن خاره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِمرکب ) ناخن پال . ورمی باشد که در اطراف ناخن بهم رسدو ناخن را بیندازد و به عربی داحس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به ناخن خواره و ناخن پال شود.
-
ابودحاس
لغتنامه دهخدا
ابودحاس . [ اَ دِ ] (ع اِ مرکب ) داحِس . کژدُمه . داحوس .گوشه . عقربک . خوی درد. ناخن پال . ناخن خواره . و آن ورمی دردناک است که بر سر انگشت نزدیک ناخن پدید آید.
-
باد بواسیر
لغتنامه دهخدا
باد بواسیر. [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورمی عسیرالحلل با دردی چون درد قولنج که گاهی تا کمر و سراسیف کشد و نیز در گند و قضیب و قطن و پیرامون مقعده درد پیدا آرد.
-
ذبحة
لغتنامه دهخدا
ذبحة. [ ذُ ح َ / ذَ ب ِ ح َ /ذُ ب َ ح َ ] (ع اِ) درد گلو. (دهار) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). ورمی باشد به هر دو جانب حلقوم . (غیاث ). دردگلو یا خونی است که خناق آرد پس بکشد یا ریشی است که در حلق پدید آید. (منتهی الارب ). دردی است که در گلو از بسیاری خو...
-
طین رومی
لغتنامه دهخدا
طین رومی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجفف و مقبض بود، منع ورمی که در جفون پیدا شود کند، با آب کاسنی طلا کنند و خون که از چشم آید بازدارد. (اختیارات بدیعی ). سرخ نیم رنگ و سفید ومایل بکبودی خوشبو میباشد و یک نوع طین قبرسی اوست و در افعال مثل گل ...
-
ضواة
لغتنامه دهخدا
ضواة. [ ض َ ] (ع اِ) مثانه مانندی که از شرم ناقه برآیدپیش از ولادت . (منتهی الارب ). || افزونی که بر گردن برآید. (مهذب الاسماء). ورمی است که در شتر عارض شود. گویند: بالبعیر ضواة؛ ای سلعة. (منتهی الارب ). || شور و غوغا و بانگ و فریاد مردم .
-
ناخن خواره
لغتنامه دهخدا
ناخن خواره . [ خ ُ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ناخن پال . داخس . (ناظم الاطباء) . ورمی باشد مایل به سرخی نزدیک به ناخن که درد عظیم کند و او را کژدمه نیز خوانند. و به عربی داخس گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (شعوری ). رجوع به ناخن پال و ناخن خاره شود.
-
انورسما
لغتنامه دهخدا
انورسما. [ اَ رَ ] (اِ) بلغت یونانی سیلان خون را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). سیلان دم ، ورمی است که از خون و باد حادث شود. (بحرالجواهر). معنی انورسما متسع کردن و منبسط نمودن است و در اصطلاح طب ماده ای که عارض شود در معبر شریانی از جهت اتس...
-
برسام
لغتنامه دهخدا
برسام . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) التهابی است که در پرده ٔ میان کبد وقلب عارض میشود. فارسی ، مرکب است به معنای التهاب سینه . (از اقرب الموارد). بیماری سینه است مورث هذیان معرب از برسام فارسی چه «بر» به معنی سینه است و سام به معنی بیماری چنانچه سرسام ب...
-
ذات الریة
لغتنامه دهخدا
ذات الریة. [ تُرْری ی َ ] (ع اِ مرکب ) درد شُش . (مهذب الاسماء). آماس شش . التهاب و آماسی در شش با درد و سرفه و تب و تنگی نفس . و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: نزد پزشکان ورمی است در جگر سفید، چنانکه در بحر الجواهر گفته و در آقسرائی گوید: نزد پزشگا...