کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورل
لغتنامه دهخدا
ورل . [ وَ رَ] (ع اِ) جانوری است مانند سوسمار به شکل بزرگتر ازکربسه ٔ درازدم خردسر، گوشت آن بسیار گرم و فربه کننده به قوت و سرگین آن جالی وضح و مالیدن پیه آن کلان کننده ٔ نره . (منتهی الارب ). جانوری است شبیه به سوسمار دارای سری پهن و پوست آن درشت و ...
-
جستوجو در متن
-
اورال
لغتنامه دهخدا
اورال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَرَل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب ). رجوع به ورل شود.
-
بزمچه
لغتنامه دهخدا
بزمچه . [ ] (اِ) اسم فارسی ورل است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
زبل الورل
لغتنامه دهخدا
زبل الورل . [ زِ لُل ْ وَ رَ ] (ع اِ مرکب ) سرگین وی مانند سرگین سوسمار، سفیدی چشم ببرد و زایل کند و موی بر داءالثعلب برویاند و سرگین ورل ، کلف ، و دع و قوبا را نافع بود. (اختیارات بدیعی ذیل ورل ). رجوع به قانون ابن سینا ج 1 چ 1593 م . ص 170 شود.
-
احیر
لغتنامه دهخدا
احیر. [ اَ ی َ ] (ع ن تف ) متحیرتر.- امثال : احیر من اللیل . احیر من ضب ّ ؛ لانه اذا فارق جحره لم یهتد للرجوع . احیر من ورل ؛ و هو دابَّة مثل الضب ّ یوصف بالحیرة. (مجمع الامثال میدانی ).احیر من ید فی رحم .
-
اسرب
لغتنامه دهخدا
اسرب .[ اَ رَ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سروب . رونده تر. - امثال :اسرب مِن وَرَل ِالحضیض ؛ قال الخلیل الورل شی ٔ علی خلقة الضب الا انّه اعظم منه یکون فی الرّمال فاذا نظر الی انسان مرّ فی الارض لایردّه شی ٔ. (مجمع الامثال میدانی ).
-
اسقنقور
لغتنامه دهخدا
اسقنقور. [ اِ ق َ قو ] (معرب ، اِ) جانوری است معروف که او را سقنقور گویند. شبیه بسوسمار است . هم در آب و هم در خشکی میباشد. قوّت باه دهد. گویند این لغت رومی است . (برهان ). بسریانی او را حرذونانیلوس گویند و او حیوانی است مشابه سوسمار و از نیل مصر بدی...
-
زبل الخطاف
لغتنامه دهخدا
زبل الخطاف . [ زِ لُل ْ خ َطْ طا ] (ع اِ مرکب ) سرگین پرستوگ . ابوعلی بن سینا در قانون آرد: زبل خطاف اثری شگرف در بهبود سپیدی چشم دارد و من خود آمیخته ٔ آن را با عسل آزموده ام . زبل تمساح ، و ورل نیز همین خاصیت دارند. (مفردات قانون چ 1593م . ج 2 ص 17...
-
سقنقور
لغتنامه دهخدا
سقنقور. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) به لغت رومی جانوری است شبیه بسوسمار. گویند گزنده است و در وقت گزیدن اگر عضو خود را شخصی به آب رسانیدو زود به آب درآمد بهتر و الا او می شاشد و در بول خود میغلطد آن شخص میمیرد و اگر آن شخص آب یافت و در آب درآمد سقنقور می...
-
حردون
لغتنامه دهخدا
حردون . [ ح ِ دَ ] (ع اِ) سوسمار نر یا جانوری است مشابه حرباءو آن از نواحی مصر خیزد. و حرذون با ذال معجمه نیز آمده است . گوشت او سم است و گفته اند جانوری است شبیه به حرباء با خط و خال رنگین . ج ، حَرادین . حسین خلف گوید: بلغت سریانی نوعی از سوسمار اس...
-
ضب
لغتنامه دهخدا
ضب . [ ض َب ب ] (ع اِ) سوسمار. (منتهی الارب ) (دهار). بُرق . بهندی آن را گوگو نامند. (آنندراج ).ج ، اَضُب ّ، ضِباب ، ضُبّان ، و مَضَبّة. صاحب تحفه گوید: بفارسی سوسمار نامند و او حیوانیست کوچکتر از گربه مابین سیاهی و زردی و دنباله ٔ او بسیار کوتاه و د...