کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورقه سنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ رَ ق َ ] (ع اِ) یکی ورق . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یک برگ . یک ورق کاغذ و کتاب و مکتوبه . (فرهنگ فارسی معین ). ج ، ورقات . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).- ورقه ٔ سلیمانیه ؛ ورقه ای که بر دو روی آن بیست سطر نوشته باشند بر هر روی د...
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ رَ ق َ] (اِخ ) ابن نوفل بن اسدبن عبدالعزی پسر عم ام المؤمنین خدیجه (رض ). وی از طایفه ٔ قریش و از حکیمان دوره ٔ جاهلیت است . پیش از اسلام از بتها کناره گرفت و از خوردن ذبائحی که بخاطر بت ها ذبح میشدند امتناع ورزید و کتابهای ادیان مختلف را...
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ رِ ق َ ] (ع ص ) شجرة ورقة؛ درخت بسیاربرگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || زن فرومایه . (منتهی الارب ).
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وَ ق َ ] (ع اِ) عیب . (منتهی الارب ). عیب در کمان . (از اقرب الموارد). || محل بیرون شدن شاخه ٔ درخت هنگامی که پنهان است . (از اقرب الموارد).
-
ورقة
لغتنامه دهخدا
ورقة. [ وُ ق َ ] (ع اِمص ) خاکسترگونی . (منتهی الارب ). رنگ سیاهی در تیرگی و از اینرو به خاکستر اورق گویند و به گرگ ورقاء. (از اقرب الموارد).
-
ورقه کردن
لغتنامه دهخدا
ورقه کردن . [ وَ رَ ق َ / ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )ورقه ورقه ساختن . مورق ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
ذوالف ورقة
لغتنامه دهخدا
ذوالف ورقة. [ اَ ف َوَ رَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) رجوع شود به ذوالف ورقات .
-
ام ورقة
لغتنامه دهخدا
ام ورقة. [ اُم ْ م ِ وَ رِ ق َ ] (اِخ ) دختر عبداﷲبن حارث بن عویمربن نوفل انصاری . از زنان صحابی بودو در زمان عمر (خلیفه ٔ دوم ) غلام و کنیزک او را کشتند. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 289 شود.
-
جستوجو در متن
-
پلمه سنگ
لغتنامه دهخدا
پلمه سنگ . [ پ َ م َ س َ ] (اِ) حجر متورق . سنگی که ورقه ورقه جدا شود. (از لغات فرهنگستان ).
-
دیاباز
لغتنامه دهخدا
دیاباز. (فرانسوی ، اِ) سنگ آذرین بازی (یعنی سنگ آذرینی که درصد سیلیس آن نسبتةً کم است ) که معمولاً در رگه ها و ورقه های نفوذی یافت میشود و اساساً مرکب از فلدسپات کجشکافت و اوژیت و مقدار کمی ماینتیت و آپاتیت می باشد. اصطلاح دیاباز در 1807 م . برای آنچ...
-
پلمه
لغتنامه دهخدا
پلمه . [ پ َ م َ / م ِ ] (اِ) لوحی که ابجد و غیر آن بر آن نویسند تا اطفال بخوانند. (برهان قاطع). تخته و تکه ٔ آهنی که نخست الف با برای آموختن کودکان نویسند. || نوعی از گل است سخت شده و سیاه که ورقه ورقه جدا می شود و می توان برای نوشتن بکار برد. سنگ ل...
-
بادزهر
لغتنامه دهخدا
بادزهر.[ زَ ] (اِ مرکب ) بمعنی فادزهر است که عوام پازهر گویند و بعربی حجرالتیس خوانند. (برهان ). پازهر که بتازی حجرالتیس نامند. (ناظم الاطباء). معرب پادزهر باشد. فادزهر. مسوس . (نشوءاللغة ص 94). لفظ پارسی است و معنای آن مقاومت کننده ٔ با سمیاتست . نی...
-
طلق
لغتنامه دهخدا
طلق . [ طَ ] (معرب ، اِ) پنبه ٔ کوهی . || دوائی است که ضماد آن نافع سوختگی است (و مشهور در آن سکون لام ، یا آن غلط است ). معرب تلک . || ابوحاتم گوید: طلق (بکسر اول ) و آن سنگی است براق ، بهندی ابرک و چون آن را بکوبند توبرتو جدا شود، و گاهی آن را در ت...
-
عهدنامه
لغتنامه دهخدا
عهدنامه . [ ع َ م َ /م ِ ] (اِ مرکب ) عهدنامچه . قرارداد و شرطنامه و پیمان نامه و صلح نامه . (ناظم الاطباء). ورقه ای که در آن شرایط پیمان را نویسند و امضا و مهر کنند. پیمان نامه . (فرهنگ فارسی معین ). بعربی آن را کتاب العهد و کتاب المیثاق گویند. (آنن...