کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورشکسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورشکسته
لغتنامه دهخدا
ورشکسته . [ وَ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که هرچه داشته از دست رفته است . (آنندراج ). مفلس . نادار. پریشان .
-
جستوجو در متن
-
بانکروتیه
لغتنامه دهخدا
بانکروتیه . [ ک ِ ی ِ ] (فرانسوی ، ص ) ورشکست . (لغات مصوبه فرهنگستان ). آن بازرگان که ورشکست شده باشد. ورشکسته . و رجوع به ورشکسته شود.
-
ورشکست
لغتنامه دهخدا
ورشکست . [ وَ ش ِ ک َ ] (ن مف مرکب ) آنکه ورشکسته است یعنی دارائی او از دیوان او کمتر است . مفلس . (ناظم الاطباء).
-
غرما کردن
لغتنامه دهخدا
غرما کردن . [غ ُ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقسیم کردن طلبکاران مال مدیون را. (از فرهنگ نظام ). در تداول عامه ، تقسیم کردن مال ورشکسته ای به نسبت میان دائنان . بهره بهره کردن مال ورشکستی را میان خود، به تساوی در ضرر؛ یعنی هریک به نسبت طلب خود ضرر متساوی ...
-
مندبور
لغتنامه دهخدا
مندبور. [ م َ ] (ص ) مفلوک و بی دولت و سیاه بخت بود. (فرهنگ جهانگیری ). سیاه بخت و مفلوک و بی دولت و صاحب ادبار و غمگین . (برهان ) (از ناظم الاطباء). مقایسه شود با منذور. در کردی ، مندبر ، مندبور (ورشکسته ، بی چیز). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مَندبور م...
-
بیورنسون
لغتنامه دهخدا
بیورنسون . [ یُرْ سُن ْ ] (اِخ ) بیورنستیرنه . (1832 - 1910 م .) نویسنده ٔ نروژی ، بسبب درامها، داستانها و منظومه های حماسیش بعنوان بزرگترین شاعر و داستان نویس نروژی شناخته شد. و در درام نویسی پس از ایبسن ، در درجه ٔ اول قرار گرفت . از داستان های معر...
-
دوالی
لغتنامه دهخدا
دوالی . [ دِ ] (هندی ، اِ) به هندی یکی از اعیاد بزرگ بت پرستان بود که در آن شب بر خانه ها و پشت بامها چراغ افروزند وجشن کنند و شب را تمام با هم قمار بازند و اگر کسی از مال و اسباب عاری شود بر زن و فرزندان خود بازد واز این هم که گذشت بر اعضای خویشتن ب...
-
موکل
لغتنامه دهخدا
موکل . [ م ُ وَک ْ ک ِ ] (ع ص ) وکیل گرداننده و کسی را بر چیزی گمارنده و کار را به کسی گمارنده . (ناظم الاطباء). سپارنده ٔ کار به دیگری . (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح قضایی ) آنکه کسی را برای دفاع از حقوق در محاکم اداری و قضایی ، و یا برای اخذ مال ...
-
متوقف
لغتنامه دهخدا
متوقف . [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- متوقف در امری ؛ مردد در آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- متوقف شدن ؛ درنگ کردن . در جائی ایستادن .- || (در تداول بازار) ورشکسته شدن ...
-
مرخم
لغتنامه دهخدا
مرخم . [ م ُ رَخ ْ خ َ ] (ع ص ) دم بریده . (از اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ترخیم . رجوع به ترخیم شود. || در دستور زبان ، کلمه ٔ مرخم آن است که حرفی یا حروفی از آخر آن بیندازند و دنباله ٔ آن را قطع کنند، مانند رفت و آمد که مرخم رفتن و آمدن است .-...
-
اعسار
لغتنامه دهخدا
اعسار. [ اِ ] (ع مص ) نیازمند شدن و تنگ دست گردیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نیازمند شدن و تنگ دست گردیدن و درویش شدن . (آنندراج ). فقیر و تنگ دست شدن : اعسر الرجل ؛ اضاق و افتقر. (از اقرب الموارد). تنگ دست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از متن ال...
-
شکستگی
لغتنامه دهخدا
شکستگی . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکسته .کسر. شکستن . تکسر. خنث . (یادداشت مؤلف ). کسر و انکسار. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چون زمین بر شکستگی است چراآسمان بی تفاوتست و فطور. ناصرخسرو. || ناسره بودن مسکوک فلزی : سفال را ...