کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورزکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورزکار
لغتنامه دهخدا
ورزکار. [ وَ ] (ص مرکب ) زارع . برزکار. کشتکار. (ناظم الاطباء). کشاورز. برزگر. برزیگر. زراعت کننده . (آنندراج ) (برهان ) : بیوشاسب دیدم شبی سه چهارچنانکه آیدی نزد من ورزکار. ابوشکور.گهی بدرود خوشه ت ورزگاری گهی بشکست شاخی باغبانت . ناصرخسرو (چ مینوی ...
-
جستوجو در متن
-
ورزگر
لغتنامه دهخدا
ورزگر. [ وَ گ َ ] (ص مرکب ) برزگر. زارع . (ناظم الاطباء). کشاورز. ورزکار است که زراعت کننده باشد. (آنندراج ) : ز شاهانی ار پیشه ور گوهری پدر ورزگر داری ار لشکری .اسدی .
-
برزیگر
لغتنامه دهخدا
برزیگر. [ ب َ گ َ ] (ص ، اِ مرکب ) ورزکار. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). دهقان . فلاح . کشاورز. برزگر. زارع . زراعت کننده . (برهان ) (آنندراج ) : مردمان وی [ دیلمان خاص ] همه لشکریند یا برزیگر. (حدود العالم ). مردمان این ناحیت جز لشکری وبرزیگر نباشند. (حدود...
-
برزگر
لغتنامه دهخدا
برزگر. [ ب َ زْ / زِ گ َ ](ص مرکب ) (از: برز بمعنی ورز، ورزش از مصدر ورزیدن + گر) یعنی آنکه زمین را ورزد. (یادداشت مؤلف ). مزارع که آنرا کدیور و کشاورز نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). زراعت کننده و دهقان و کسانی که ازین تحقیق آگاه نیند بذرگر بذال معج...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . (پسوند) در قدیم به آخر فعل ملحق می گردید و در معانی زیر به کار می رفت : 1- برای استمرار، این یاء بجای «می » یا «همی » به آخر فعل ماضی ساده یا مطلق پیوندد و بر استمرار و دوام دلالت کند و چون از شش صیغه ٔ ماضی به دو صیغه ٔ مفرد مخاطب و جمع مخاطب مل...
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...