کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وراث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وراث
لغتنامه دهخدا
وراث . [ وُرْ را ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارث . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (السامی فی الاسامی ). میراث خواران . رجوع به وارث و ارث شود.
-
جستوجو در متن
-
میراث گذاشتن
لغتنامه دهخدا
میراث گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ارث گذاشتن . اموال یا املاک و جز آن از خود به مرگ برجای گذاشتن وراث را.
-
تیقور
لغتنامه دهخدا
تیقور. [ ت َ ] (ع اِ) مرد بردبار و باوقار و آهسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). وقار و بردباری . (ناظم الاطباء). وقار. (اقرب الموارد). «تاء» آن مبدل «واو» است چنانکه در تراث و وراث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ورثة
لغتنامه دهخدا
ورثة. [ وَ رَ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وارث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وارث شود.- تو ورثه افتادن ؛ مالی که متنازع فیه وراث کسی باشد.- || زنی که افراد مختلف از او تمتع برند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
مناسخات
لغتنامه دهخدا
مناسخات . [ م ُ س َ] (ع اِ) ج ِ مناسخة. تبدیل سهام ترکه به سهام دیگری به علت مرگ یکی از ورثه ٔ متوفی قبل از تقسیم ترکه ٔ او، چنانکه اگر کسی فوت کند و ترکه ٔ او بین ورثه تقسیم نشده باشد و در این حین یکی از وراث فوت کند چون اصل فریضه نسخ شده و باید اصل...
-
مناسخة
لغتنامه دهخدا
مناسخة. [ م ُ س َ ح َ ] (ع مص ) مردن بعض وراث پیش از تقسیم میراث . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). هرگاه یکی از وارث پیش از تقسیم ارث بمیرد و سهم او را به کسانی که از وی ارث برند منتقل کنند، این عمل را مناسخة گویند. (از تعریفات جرجانی ). || میراث ت...
-
جریرة
لغتنامه دهخدا
جریرة. [ ج َ رَ ] (ع اِ) گناه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار)(مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). گناه و جنایت . (از اقرب الموارد). جَریمَة. (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ج ، جَریر، جَرائر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ).- ضامن جریرة ؛ اصطلاحی فقهی...
-
زین العابدین
لغتنامه دهخدا
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مراغه ای . معاصر ناصرالدین شاه قاجار و نویسنده ٔ کتاب «ابراهیم بیک » در چگونگی اوضاع اجتماعی . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 373). او در اول جوانی به مسکو رفت و در آنجا شغل تجارت می ورزید و سپس به اسلامبول شد و مدتی ...
-
وارث
لغتنامه دهخدا
وارث . [ رِ ] (ع ص ) ارث بر. کسی که به او ارث میرسد. (از اقرب الموارد). آن که از کسی ارث می برد. میراث گیرنده . (غیاث ) (ناظم الاطباء). مرده ریگ بر. مرده ریگ برنده . عقب . ج ، ورثه ، وُرّاث ، وارثون : خه ای وارث بزم کیخسروی به بازوی تو پشت دولت قوی ....
-
شفعة
لغتنامه دهخدا
شفعة. [ ش ُ ع َ ] (ع مص ) شفعه . خواهشگری چیزی که شخصی میخواهد آنرا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خواهش کردن . (المصادر زوزنی ). || ضمیمه کردن چیزی بر چیزی که دارد تا زیاده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ال...
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ذُل ْ ق َ دَ] (اِخ ) یعقوب خان . از امراء عصر شاه عباس ، که در سال 999 هَ . ق . دم از خودسری و نافرمانی میزد، و در یکی از قلاع فارس متحصن شده بود در همان سال ، شاه عباس برای تسخیر استخر فارس باطناً و رفع زحمت یعقوبخان ،و در ظاهر بعنوان شکا...
-
ازنیق
لغتنامه دهخدا
ازنیق . [ اِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی درقضای ینی شهر از سنجاق ارطغرل در ولایت خداوندگار. این قصبه در ساحل شرقی دریاچه ای موسوم بهمین نام و در 55 هزارگزی شمال شرقی بروسه و 90 هزارگزی جنوب شرقی استانبول و در 47 هزارگزی مشرق اسکله موسوم به کملیک واقع است ....
-
حبیب خراسانی
لغتنامه دهخدا
حبیب خراسانی . [ ح َ ب ِ خ ُ ] (اِخ ) حاج میرزا... شاعر خراسانی از خاندان شهیدی . وی پسر حاج میرزا هاشم پسر میرزا هدایت اﷲ پسر میرزا مهدی خراسانی شهید در سال 1266 هَ . ق . در فتنه سالاری و ایامی که شهر مشهد در محاصره بوده پا به عرصه ٔ وجود گذاشت و پس...
-
و
لغتنامه دهخدا
و. (حرف ) حرف بیست و ششم از حروف هجاء عرب و سی ام از الفبای فارسی و ششم از الفبای ابجدی و نام آن «واو» است و در حساب جُمّل آن را به شش دارند. در تجوید واو از حروف مصمته است . رجوع به مصمته شود. و نیز از حروف یرملون محسوب است . رجوع به یرملون شود. و ن...