کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ودیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ودیع
لغتنامه دهخدا
ودیع. [ وَ ] (ع ص ) تن آسان و آرمیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ساکن . (مهذب الاسماء). || اسب آسایش جو و آساینده . || (اِ) عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، ودایع. (منتهی الارب )...
-
جستوجو در متن
-
ودعاء
لغتنامه دهخدا
ودعاء. [ وُ دَ ] (ع اِ) ج ِودیع. (المنجد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود.
-
ودائع
لغتنامه دهخدا
ودائع. [ وَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ ودیع، به معنی عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || ج ِ ودیعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به معنی زنهار و امانت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به ودیعه شود. امانتها و هرچه که د...
-
ودایع
لغتنامه دهخدا
ودایع. [ وَی ِ ] (ع اِ) ج ِ ودیعه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).امانتها. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ودیعه شود.- ودایع آفریدگار ؛ رعایا. رعیت ها. (فرهنگ فارسی معین ).|| ج ِ ودیع. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به ودائع شود.
-
ابومعاویة
لغتنامه دهخدا
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ] (اِخ ) الاسود. یکی از زهاد. نام او یمان و نزیل طرطوس است . احمدبن ودیع گوید که ابومعاویه میگفت یاران من همه بهتر از من اند گفتند این چگونه باشد؟ گفت همه ٔ آنان مرا بر نفس خویش فضیلت نهند و آنکه مرا بر خود تفضیل نهد او بهتر ا...
-
ودیعة
لغتنامه دهخدا
ودیعة. [ وَ ع َ ] (ع ص ) مؤنث ودیع. (از اقرب الموارد). || (اِ) زنهار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیز به زنهارداده . (یادداشت مؤلف ). || امانت . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیزی که نزد امین میسپارند. سپرده...
-
ودع
لغتنامه دهخدا
ودع . [ وَ ] (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گور. (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || محوطه ای که گرداگرد گور باشد. (منتهی الارب ). گور یا محوطه ٔ گرداگرد آن . (آنندراج ) (اقرب المورد). || کلاکموش . وَدَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هدف ....
-
بستانی
لغتنامه دهخدا
بستانی .[ ب ُ ] (اِخ ) ودیع. وی از دانشکده ٔ آمریکایی بیروت فارغ التحصیل شد. او راست : 1 - البستانی که ترجمه ٔ منتخبی از مجموعه ٔ اشعار عشقی نابغه ٔ معاصر هند «رابندرانات تاگور» است . 2 - ثمرةالحیاة، تألیف لرد اوبری از علمای انگلیس که از متن فرانسوی...
-
پیمان
لغتنامه دهخدا
پیمان . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) از پهلوی پَتْمان و اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن و اندازه گرفتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). عهد. (منتهی الارب ) (برهان ). قرارداد و معاهده و عهد. (فرهنگ نظام ). ال [ اِ ل ل ]؛ حلف . میثاق . (تفلیسی ) (دهار). شریطه . (...