کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وده
لغتنامه دهخدا
وده . [ وَ دَه ْ ] (ع مص ) برگردیدن از کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
وده
لغتنامه دهخدا
وده . [ وَدْه ْ ] (ع مص ) بازداشتن کسی را از کار و برگردانیدن او. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ماسپیان
لغتنامه دهخدا
ماسپیان . (اِخ ) بنقل هرودت یکی از شش طایفه ٔ شهری وده نشین قوم پارس است . (از ایران باستان ج 1 ص 227).
-
ایداه
لغتنامه دهخدا
ایداه . (ع مص ) (از «وده ») بانگ برزدن بر شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
گیر و ده
لغتنامه دهخدا
گیر و ده . [رُ دِه ْ ] (اِمص مرکب ، اِ مرکب ) در لغت بگیر و بده . || بمجاز آشوب و همهمه ٔ جنگ : کمان را بفرمود کردن بزه برآمد خروشیدن گیر وده .فردوسی .
-
کشورده
لغتنامه دهخدا
کشورده . [ ک ِش ْ وَدِه ْ ] (نف مرکب ) کشوردهنده . مملکت بخش : شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن سایه ٔ یزدان شه کشورده کشورستان . عنصری .روز هیجاها بود کشورگشای روز مجلسها بود کشوردهی .منوچهری .
-
هداهد
لغتنامه دهخدا
هداهد. [ هَُ هَِ ] (ع اِ) پوپک . (منتهی الارب ). هدهد و آن پرنده ای است شبیه کبوتر. || (ص ) فحل هداهد، کثیرالهدهدة. || (اِ)لطف : ما فی وده هداهد؛ ای لطف . (از اقرب الموارد).
-
لافت
لغتنامه دهخدا
لافت . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لفت به معنی روی گردانیدن از کسی و او را از رأی و اراده ٔ وی برگردانیدن . (از منتهی الارب ) : ثقاة من الاخوان یصفون ودّه و لیس لما یقضی به اﷲ لافت .ابواحمد یحیی بن علی منجم .
-
باغده
لغتنامه دهخدا
باغده . [ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت که در 36 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 7 هزارگزی باختر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه واقع است وده تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
چاه رستم
لغتنامه دهخدا
چاه رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 91 هزارگزی شمال باختر لار و در جنوب کوه گوکردی واقع شده وده تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
خطان
لغتنامه دهخدا
خطان . [ خ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکز سیرجان . واقع در 63هزارگزی خاور سعیدآباد سر راه مالرو تنگوخانه سرخ . این ده کوهستانی و با آب و هوای سردسیری است . مزارع احمدی وده و عوالی و غربائی جزء این ده است و ساکنان آن ازطایفه ٔ قرائی ...
-
حسن آباد
لغتنامه دهخدا
حسن آباد.[ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قهاب رستاق بخش صیدآباد شهرستان دامغان در 20هزارگزی جنوب صیدآباد وده هزارگزی ایستگاه امروان . جلگه و معتدل است . 820 تن سکنه ٔ فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و محصول آن حبوبات ، پنبه ، پسته ، انگور، صیفی و...
-
چهاردهه
لغتنامه دهخدا
چهاردهه . [ چ َ / چ ِ دَ هََ / هَِ ] (ص مرکب ) از چهار + دهه ، صفت نسبی (ده + هَ ) منسوب به عدد ده . || چهار مرتبه ده تا. چهل تا. عدد ده راواحد مرتبه ٔ دوم یا مرتبه ٔ دهگان (عشرات ) قرار میدهند و آن را یک دهه مینامند و از آن یکی از سه بخش سه گانه ٔ م...
-
چهل امیران
لغتنامه دهخدا
چهل امیران . [ چ ِ هَِ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار. در 16 هزارگزی جنوب شهر بیجار وده هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بیجار به همدان واقع است 130 تن سکنه دارد. از چشمه و قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و لبنیات و انواع میوه است . شغل ...