کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ودع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ودع
لغتنامه دهخدا
ودع . [ وَ ] (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). گور. (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود. || محوطه ای که گرداگرد گور باشد. (منتهی الارب ). گور یا محوطه ٔ گرداگرد آن . (آنندراج ) (اقرب المورد). || کلاکموش . وَدَع . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || هدف ....
-
ودع
لغتنامه دهخدا
ودع . [ وَ دَ ] (اِخ ) (ذات الَ ...) رجوع به ذات الودع شود.
-
ودع
لغتنامه دهخدا
ودع . [ وَ دَ ] (ع اِ) یربوع . (اقرب الموارد). کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آن موش دشتی و صحرایی است . (منتهی الارب ). || صدف سوخته . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سفیدمهره را گویند و آن نوعی از صدف است که عوام گوش ماهی گویند و بعضی گفته اند ک...
-
واژههای همآوا
-
ودا
لغتنامه دهخدا
ودا. [ وِ ] (اِخ ) وداس . بر مجموعه ٔ کتب مقدس چهارگانه ٔ هندوان اطلاق میشود. اول را ریگ مینامند، دوم یاجور، سوم ساما، چهارم اتاروان . کتاب مقدس براهمه و آن چهار جزو است و کهن ترین اثر ادبی هند به زبان سانسکریت است . (یادداشت مؤلف ). ودا یا وداس بر ...
-
جستوجو در متن
-
ودوع
لغتنامه دهخدا
ودوع . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ ودع . (المنجد). رجوع به ودع شود.
-
کلاچک
لغتنامه دهخدا
کلاچک . [ ک َ چ ِ ] (اِ) به لغت تنکابنی ودع است . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به کلاجک و کلاچیک و ودع شود.
-
کلاچیک
لغتنامه دهخدا
کلاچیک . [ ک َ ] (اِ) به لغت تنکابن ودع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به کلاچک و وَدع و وَدَعَة شود.
-
کزک
لغتنامه دهخدا
کزک . [ ] (اِ) ودع است وآن از آن جمله ٔ اصداف و حلزون است و به هندی کردی ودر دیلم کلاچک و در اصفهان کس گربه نامند. (تحفه ).
-
ودعة
لغتنامه دهخدا
ودعة. [ وَ دَ ع َ ] (ع اِ)وَدعَة. (منتهی الارب ). رجوع به وَدعَة و ودع شود.
-
دلبیس
لغتنامه دهخدا
دلبیس . [ ] (اِ) نوعی از صدف است و در مصر الخلول نامند و آن ودع بری است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به دلنیس شود.
-
ودعات
لغتنامه دهخدا
ودعات . [ وَ دَ ] (ع اِ) ج ِ ودعة و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ودع و ودعة شود.
-
ماهی گوش
لغتنامه دهخدا
ماهی گوش . (اِ مرکب ) وَدَع . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گوش ماهی : مرث الودع مرثاً؛ مکید مهره ٔ ماهی گوش را. (منتهی الارب ).
-
کلاکموش
لغتنامه دهخدا
کلاکموش . [ ک َ ] (اِ مرکب ) موش صحرایی و دشتی باشد، چه کلاک دشت و صحرا را گویند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عضل . یربوع . رکن . رکین . ودع . اودع . جرد. صداد. قرنب . قداد. (منتهی الارب ).