کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ودر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ودر
لغتنامه دهخدا
ودر. [ وَ ] (ع مص )مست شدن چنانکه بیهوشی طاری گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || دور کردن و تبعید نمودن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
کزک
لغتنامه دهخدا
کزک . [ ] (اِ) ودع است وآن از آن جمله ٔ اصداف و حلزون است و به هندی کردی ودر دیلم کلاچک و در اصفهان کس گربه نامند. (تحفه ).
-
وان
لغتنامه دهخدا
وان . (روسی ، اِ) ظرف بزرگ فلزی یا چینی که در حمام نصب کنند ودر آن بدن را شستشو دهند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
ابوالعیاش
لغتنامه دهخدا
ابوالعیاش . [ اَ بُل ْ ع َی ْ یا ] (ع اِ مرکب ) شرم مرد. ودر شعری نیز از خواجوی کرمانی این کلمه آمده است .
-
رأس الثور
لغتنامه دهخدا
رأس الثور. [ رَءْ سُث ْ ث َ ] (اِخ ) نام کوهی است در نزدیکی ملطیة ودر دومنزلی آن . رجوع به الجماهر بیرونی ص 260 شود.
-
ملا
لغتنامه دهخدا
ملا. [ م ِ ] (ع اِ) مدت زندگی . ج ، اَملاء ودر لسان ، مَلا ضبط شده است . (از ذیل اقرب الموارد).
-
ابوزید
لغتنامه دهخدا
ابوزید. [ اَ زَ ] (اِخ ) ابن اخطب . صحابی است ودر سیزده غزوه در رکاب رسول صلوات اﷲعلیه بوده است .
-
اسپونتن
لغتنامه دهخدا
اسپونتن . [ اَ ت َ ] (هزوارش ، مص )اَسبونتن . به لغت ژند و پاژند، مشاهده کردن . دیدن ودر فرهنگی بمعنی دوانیدن آمده است . (از آنندراج ).
-
انا
لغتنامه دهخدا
انا. [ اَ ن َ ] (ع ضمیر) ضمیر منفصل متکلم وحده ودر آن مؤنث و مذکر یکسان است . رجوع به اَنا شود.
-
اهباذ
لغتنامه دهخدا
اهباذ. [ اِ ] (ع مص ) شتابی کردن در رفتن ودر پریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اهتباذ
لغتنامه دهخدا
اهتباذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتابی کردن در رفتن ودر پریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
پن مارش
لغتنامه دهخدا
پن مارش . [ پ َ ] (اِخ ) از ناحیه ٔ اکس دارای 4270 تن سکنه ودر آنجا عصاری روغنهای نباتی و ازجمله زیتون هست .
-
خسانده
لغتنامه دهخدا
خسانده . [ خ ِ دَ / دِ ] (ن مف ) خیسانیده و نقوع ودر داروها بیشتر استعمال کنند. (از ناظم الاطباء).
-
دارة داثر
لغتنامه دهخدا
دارة داثر. [ رَ ت ُ ث ِ ] (اِخ ) نام موضعی در زمین فزاره است ودر اثر نام آبی است در آن ناحیه . (معجم البلدان ).