کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وداعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وداعة
لغتنامه دهخدا
وداعة. [ وَ ع َ ] (ع اِمص ) تن آسانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || فراخی زندگانی . (منتهی الارب )(آنندراج ). || (مص ) آرمیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تن آسان و فراخ زندگانی گردیدن و راحت و آرام گرفتن . (ناظم الاطباء). سکون و استقر...
-
واژههای مشابه
-
کاتب بن وداعه
لغتنامه دهخدا
کاتب بن وداعه . [ ت ِ ب ِ ن ِ ؟ ] (اِخ ) علاءالدین علی بن المظفر الکندی الوداعی . یکی از مشاهیر ادبای عرب است و در علم حدیث و قرائت هم ید طولی داشت اوبسال 640 هَ . ق . متولد و بسال 710 در بستانیه وفات یافت . برای استماع حدیث به سیاحت پرداخت و در دمشق...
-
واژههای همآوا
-
ودعات
لغتنامه دهخدا
ودعات . [ وَ دَ ] (اِخ ) (ذوالَ ...) رجوع به ذوالودعات شود.
-
ودعات
لغتنامه دهخدا
ودعات . [ وَ دَ ] (ع اِ) ج ِ ودعة و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ودع و ودعة شود.
-
جستوجو در متن
-
وادعة
لغتنامه دهخدا
وادعة. [ دِ ع َ ] (اِخ ) حیی است به یمن و روستایی در آن . (منتهی الارب ). این نام در تاج العروس «وداعة مخلاف بالیمن » ضبط شده و اصح بنظر میرسد. رجوع به وداعه شود.
-
عکاف
لغتنامه دهخدا
عکاف . [ ع َک ْ کا ] (اِخ ) ابن وداعة. صحابی است . (منتهی الارب ).
-
تراهی
لغتنامه دهخدا
تراهی . [ ت َ ] (ع مص ) همدیگر صلح نمودن و آرمیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توادع ، و آن از معنی وداعة است . (اقرب الموارد). رفتار قوم به آرامش و رفق با یکدیگر. (از المنجد): تراهی القوم ؛ تعاملوا برفق و وداعة. (المنجد).
-
دعة
لغتنامه دهخدا
دعة. [ دَ ع َ ] (ع مص ) آرمیده شدن . (تاج المصادر بیهقی ). تن آسان و فراخ زندگانی گردیدن و راحت و آرام گرفتن . (از منتهی الارب ). وَداعة. و رجوع به وداعة شود.
-
ابوقتیله
لغتنامه دهخدا
ابوقتیله . [ اَ ق ُ ت َ ل َ ] (اِخ ) مرثدبن وداعة الحمصی الشرعی . محدث است و صفوان بن عمرو و حریزبن عثمان از او روایت کنند.
-
ابوسفیان
لغتنامه دهخدا
ابوسفیان . [ اَ س ُف ْ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن مطلب بن ابی وداعه سهمی . او از پدر و جدّ خویش و از او عبدربّه بن عطاء روایت کند.
-
دعة
لغتنامه دهخدا
دعة. [ دَ ع َ ] (ع اِمص ) اسم است از وَداعة، وتاء آن عوض واو است . (از اقرب الموارد). || راحت . تن آسانی . || فراخی زندگانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سکینه و آرامش . (از اقرب الموارد). دعت . و رجوع به دعت شود.
-
حبیبة
لغتنامه دهخدا
حبیبة. [ ح َ ب َ ] (اِخ ) دخت عقبةبن حجاج سهمی ، زوجه ٔ مطلب بن ابی وداعة بود. عقبة در زمان پیغمبر به کافری کشته شد. زبیربن بکار او را یاد کرده است . (الاصابه ج 8 ص 50).