کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخ وخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وخ وخ
لغتنامه دهخدا
وخ وخ . [ وَ وَ ] (صوت مرکب ) کلمه ای است از توابع و آن را در محل انتعاش طبیعت و در وقت دیدن و شنیدن چیزی که طبع را خوش آید گویند. (برهان )(غیاث اللغات ) (آنندراج ). وه وه . (انجمن آرا). کلمه ای است که در وقت خوش آمدن چیزی گویند. (غیاث اللغات ).واخ و...
-
جستوجو در متن
-
بدبد
لغتنامه دهخدا
بدبد. [ ب َ ب َ ] (ع اِ صوت ) بخ بخ . (از اقرب الموارد). به به . په په . وخ وخ . (یادداشت مؤلف ).
-
اخ
لغتنامه دهخدا
اخ . [ اَ ] (صوت )اَه . آه . صوتی است نمودن نفرت و کراهت را. و شعوری بنقل از شرفنامه و برهان و مؤید الفضلاء معنی تحسین و آفرین نیز بدو داده است و اخ اخ را بمعنی بخ بخ گرفته لکن در زبان فارسی حاضر و همچنین در ادبیات قدیم باینمعنی دیده نشده است و باز ...
-
ماشأا
لغتنامه دهخدا
ماشأا. [ ئَل ْ لاه ](ع اِ مرکب ) کلمه ٔ فعل مأخوذ از تازی یعنی هرچه خدا بخواهد. (ناظم الاطباء). || (صوت مرکب ) مخفف «ماشأاﷲ کان مالم یشاء لم یکن » است . چون کسی یا چیزی در حسن و زیبایی و خوبی کسی را شگفت آید ماشأاﷲ گوید و آن را چون تعویذی شمارند ...
-
میخط
لغتنامه دهخدا
میخط. [ خ َ ] (ع ص ) درآینده . (منتهی الارب ، ماده ٔ وخ ط) (ناظم الاطباء). الداخل . (المنجد).
-
بؤوخ
لغتنامه دهخدا
بؤوخ . [ ب ُ ئو ] (ع مص ) (از «ب وخ ») متغیر شدن گوشت . (منتهی الارب ). متغیر شدن گوشت و مانند آن . (آنندراج ). || خاموش شدن و فرونشستن آتش . (از اقرب الموارد).
-
متخمة
لغتنامه دهخدا
متخمة. [ م َ خ َ م َ ] (ع ص ) (از «وخ م ») طعامی که تخمه آرد. (منتهی الارب ) طعام متخمة؛ طعامی که تخمه آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
موخمة
لغتنامه دهخدا
موخمة. [ م َ خ َ م َ ] (ع ص ) زمین وخیمة. (منتهی الارب ). ارض موخمة؛ زمینی که گیاهش ناسازوار و ناگوارنده باشد. (ناظم الاطباء). || طعامی که تخمه آرد. (آنندراج ). متخمة. (منتهی الارب ، ماده ٔ وخ م ).
-
متخم
لغتنامه دهخدا
متخم . [ م ُت ْ ت َ خ ِ ] (ع ص ) (از «وخ م ») تخمه زده از طعام . (آنندراج ). مزاحم شده به معده و ناگوارد در هضم . (ناظم الاطباء). و رجوع به متخمه و ماده ٔ قبل و تخمه شود.