کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وحل
لغتنامه دهخدا
وحل . [ وَ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در مواحلت . و مواحلت نبرد کردن به رفتن در گل تنک است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || (اِ) وَحَل . گل تنک که ستور در وی درماند. ج ، وحول ، اوحال . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). وَحل ، لغت پستی است در وحل...
-
وحل
لغتنامه دهخدا
وحل . [ وَ ح َ ] (ع اِ) خلاب . گل تنک که ستور در آن درماند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گل و لای زمینی که به آب نرم شده باشد. (غیاث اللغات از منتخب از قاموس ). ج ، اوحال ، وحول . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). وَحل ، لغت پستی است در آن . (از منتهی...
-
واژههای همآوا
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وَ ] (ع ص ) ترسنده و بیمناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بددل . (مهذب الاسماء). || (مص ) گمان بردن در چیزی و دل به جایی رفتن که قصد آن نبود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وَ هََ ] (ع ص ) ترسنده . || سست . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وَ هََ ] (ع مص ) سست گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || ترسیدن . || غلط کردن و سهو نمودن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (آنندراج ). || فراموش کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فراموش شدن . (تاج المصادر...
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وِ هَِ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه در 7 هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به خلخال با 128 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
وهل
لغتنامه دهخدا
وهل . [ وُ ] (اِ) درخت کاج راگویند که صنوبر باشد، و بعضی گویند وهل درخت سرو کوهی است و آن را به عربی عرعر و ثمر آن را حب العرعر گویند. (برهان ) (آنندراج ).درخت صنوبر. (انجمن آرا). به اقسام سرو کوهی که مراداقسام درخت پیرو است اطلاق شود. || ابهل . (فره...
-
جستوجو در متن
-
اوحال
لغتنامه دهخدا
اوحال . [ اَ ](ع اِ) ج ِ وَحَل . (منتهی الارب ). رجوع به وحل شود.
-
موحل
لغتنامه دهخدا
موحل . [ م َ ح َ ] (ع مص ) در گل افتادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در وحل افتادن . (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به وحل شود.
-
مواحلة
لغتنامه دهخدا
مواحلة. [ م ُ ح َ ل َ ] (ع مص ) نبرد کردن با هم به رفتن در وحل که گل تنک باشد. (از ناظم الاطباء). نبرد کردن با هم به رفتن در گل تنک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). با کسی نبرد کردن در وحل . (تاج المصادر).
-
وحال
لغتنامه دهخدا
وحال . [ وَ ] (از ع ، اِ) لجن و گل سیاه و گل تنک . (ناظم الاطباء). رجوع به وحل شود.
-
وحول
لغتنامه دهخدا
وحول . [ وُ ] (ع اِ) اوحال . ج ِ وَحَل ، به معنی گل تنک که ستور در آن درماند. (ناظم الاطباء).
-
لجمة
لغتنامه دهخدا
لجمة. [ ل َ م َ ] (اِ) ظاهراً به معنی وحل و باتلاق است و یا به معنی لجم که گل و لای ته جوی و کولابها باشد: شکار در آن جایگه رفت و اسب ملکزاده را در آن جایگاه برد و لجمه و وحل بود قضاءخدا چنان بود که هلاک شد. (مجمل التواریخ گلستانه ).