کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحشت زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وحشت بختیاری
لغتنامه دهخدا
وحشت بختیاری .[ وَ ش َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) امام قلی برادر خلیل خان است که شهر خلیل آباد را بنا نهاده بود. این بیت ازوست :ای غم دوست چنان با تو توان برد بسرکه نه در حوصله گنجی و نه از یاد روی .(ریاض العارفین ص 262 و 263).
-
خانه ٔ وحشت
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ وحشت . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قبر. گور. مدفن .
-
سیاه خانه ٔ وحشت
لغتنامه دهخدا
سیاه خانه ٔ وحشت . [ ن َ / ن ِ ی ِ وَ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیا. روزگار : در دم سپید مهره ٔ وحدت بگوش دل خیز از سیاه خانه ٔ وحشت بپای جان . خاقانی .|| کنایه از لحد و گور و قبر. (آنندراج )(برهان ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
خوف زده
لغتنامه دهخدا
خوف زده . [ خ َ / خُو زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بیمناک . بیم زده . ترسیده . آنکه او را وحشت رسیده است . وحشت زده .
-
ترسگین
لغتنامه دهخدا
ترسگین . [ ت َ ] (ص مرکب ) خائف از خدا. متقی . زاهد. || خائف . ترسنده . بیم زده . وحشت زده : کی مار ترسگین شود و گربه مهربان گر موش ، ماژوموژ کند گاه درهمی .(منسوب به رودکی ).
-
ترسان و لرزان
لغتنامه دهخدا
ترسان و لرزان . [ ت َ ن ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مرعوب . وحشت زده و مضطرب . بیمناک . خائف .
-
بانهیب
لغتنامه دهخدا
بانهیب . [ ن َ ] (ص مرکب ) ترسناک . وحشت زده : گهی بر فراز وگهی بر نشیب گهی شادمان و گهی بانهیب .فردوسی .
-
بیم زدگی
لغتنامه دهخدا
بیم زدگی . [ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت بیم زده . وحشت زدگی . ترسیدگی .
-
ترسیده
لغتنامه دهخدا
ترسیده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) مرعوب . وحشت زده : چونست زهره ، چون رخ ترسیده مریخ همچو دیده ٔ شیر نر.ناصرخسرو.
-
ترسنده شدن
لغتنامه دهخدا
ترسنده شدن . [ ت َ س َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بیمناک شدن . وحشت زده شدن . خائف شدن : ترسنده از آن شدم که ناگاه ز جان بی وصل لبت کنیم قالب خالی . سعدی .- ترسنده دل شدن ؛ متوحش شدن : لشکر شاه از آن زنگیان ترسنده دل شدند و همچنان جنگ میکردند. (اسک...
-
رعیب
لغتنامه دهخدا
رعیب . [ رَ ] (ع ص ) هراسان . ترسان . مرعوب . وحشت زده . (یادداشت مؤلف ). ترسنده .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مرعوب . (از اقرب الموارد). خایف . (از غیاث اللغات از لطائف ) (آنندراج ).ترسانیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : رو به شهر آورد سیل...
-
دهشت
لغتنامه دهخدا
دهشت . [دَ / دِ ش َ ] (از ع ، اِمص ) حیرت و سراسیمگی . (ناظم الاطباء) (غیاث ). حیرت و سراسیمگی با لفظ بردن و خوردن و کردن مستعمل . (آنندراج ). خیرگی . تحیر. بشدن خرد از ترس و مانند آن . این صورت گویا در عربی نیامده است . در عربی این مصدر دَهَش است لی...
-
متوحش
لغتنامه دهخدا
متوحش . [ م ُ ت َ وَح ْ ح ِ ] (ع ص ) خانه و جای ویران و بی اهل . (آنندراج ). ویران و خراب و متروک و بی اهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توحش شود. || ترسیده . (ناظم الاطباء). وحشت زده و مرعوب . بد دل شده : لشکر ایشان از استماع این سخن...
-
واگردیدن
لغتنامه دهخدا
واگردیدن . [ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) برگشتن . به عقب برگشتن . مراجعت کردن . (ناظم الاطباء). انصراف . بازگردیدن : وانگردد از ره آن تیر ای پسربند باید کرد سیلی را ز سر. مولوی .زآنکه از بانگ و علالای سگان هیچ واگردد ز راهی کاروان . مولوی .چسان ز میکده مخم...