کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وحش
لغتنامه دهخدا
وحش . [ وَ] (ع مص ) جامه از خود انداختن در گریختن به خوف لاحق شدن دشمن . (منتهی الارب ). جامه ٔ خود را دور انداختن در گریختن از ترس دشمن . (ناظم الاطباء). || (ص ) گرسنه : بات وحشاً؛ گرسنه شب گذاشت . و بتنا اوحاشاً؛ ای جیاعاً. || جانور دشتی . وحشی یکی...
-
واژههای مشابه
-
باغ وحش
لغتنامه دهخدا
باغ وحش . [ غ ِ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ وحوش جائی خاص نگهداری دام و دد و پرندگان و خزندگان بحری و بری و ماهیان . جایی که جانوران وحشی را برای تماشا یا مطالعه در احوال و اعمال آنان نگهداری کنند و چون معمولا آن جایگاه صورت باغ دارد لذا به باغ...
-
خر وحش
لغتنامه دهخدا
خر وحش . [ خ َ رِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خر وحشی . عِلْج . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به «خر وحشی » شود : خر وحش اگر بگسلاند کمندچو در ریگ ماند شود پای بند.سعدی (بوستان ).
-
جستوجو در متن
-
باغ وحوش
لغتنامه دهخدا
باغ وحوش . [ غ ِ وُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ وحش . رجوع به باغ وحش شود.
-
وحشان
لغتنامه دهخدا
وحشان . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وحش . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || ج ِ وحیش . (ناظم الاطباء).
-
وحیش
لغتنامه دهخدا
وحیش . [ وَ ](ع ص ) جانور دشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به وحش شود. ج ، وحشان . (ناظم الاطباء).
-
شیرخانه
لغتنامه دهخدا
شیرخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محلی که شیر (اسد) را در آن نگاه دارند. (یادداشت مؤلف ). باغ وحش .
-
طمش
لغتنامه دهخدا
طمش . [ طَ ] (ع اِ) مردم . گویند: ما ادری ای الطمش هو؛ ای ای ّ الناس ؛ یعنی ندانم که چه مرد است او. ج ، طموش . گویند: وحش و لا طمش من الطموش . (منتهی الارب ).
-
اوحاش
لغتنامه دهخدا
اوحاش . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وحش . گرسنگان . (منتهی الارب ). بات اوحاشا، ای جیاعاً؛ گرسنه شب بگذاشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بیاویدن
لغتنامه دهخدا
بیاویدن . [ دَ ] (مص ) سودن . (جهانگیری ) : به صیت عدل تو صیاد وحش می آودسُروی آهوی نخجیر بی وسیلت دام .ابوالفرج رونی .
-
ورودیه
لغتنامه دهخدا
ورودیه . [ وُ دی ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) حق و پولی که بابت وارد شدن به جایی باید پرداخت : ورودیه برای رفتن به باغ وحش . حق دخول در جایی . مانند انجمن ،مدرسه ، و غیره . حق الورود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
دیهقان
لغتنامه دهخدا
دیهقان . (اِ) دهقان . دیهگان : به از صناع عالم دیهقان است که وحش و طیر را راحت رسان است جهان را خرمی از دیهقان است از او گه زرع و گاهی بوستان است . (از سعادت نامه منسوب به ناصرخسرو).رجوع به دهقان شود.
-
مصهب
لغتنامه دهخدا
مصهب . [ م ُ ص َهَْ هََ ] (ع ص ) گوشت به سیخ درکشیده جهت بریانی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || گوشت آمیخته با پیه . || جانوران وحشی آمیخته به هم . (ناظم الاطباء). وحش مختلط با هم . (منتهی الارب ).