کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وحدة
لغتنامه دهخدا
وحدة. [ وَ ح ِ دَ ] (ع ص ) مؤنث وحد. زن یگانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وحد شود.
-
وحدة
لغتنامه دهخدا
وحدة. [ وَ دَ ](ع مص ) وحادة. وحودة. وحود. وحد. حدة. تنها و یکتا ماندن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یگانه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). یکی بودن . (آنندراج ). || (اِمص ) یگانگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یکتایی . || تنهایی . (آن...
-
واژههای مشابه
-
نسیج وحده
لغتنامه دهخدا
نسیج وحده . [ ن َ ج ِ وَ دِه ْ ] (ع ص مرکب ) بی همتا. بی نظیر. بی کفو. واحد عصره . قریع قومه . بی نظیر در علم و جز آن . بی قرین . تک بافت . یگانه ٔ روزگار. که قالب نقش او را یک بار به کار برده و سپس شکسته و تباه کرده باشند. (یادداشت مؤلف ) : چراغ گو...
-
واژههای همآوا
-
وحدت
لغتنامه دهخدا
وحدت . [ وَ دَ ] (ع مص ) یگانه شدن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) یکتایی . یگانگی . انفراد. (ناظم الاطباء). تنهایی . (ناظم الاطباء) (غیاث ) : مرا آیینه ٔ وحدت نماید صورت عنقامرا پروانه ٔ عزلت دهد ملک سلیمانی . خاقانی .وحدت گزین و همدمی از دوستان مجوی ت...
-
وحدت
لغتنامه دهخدا
وحدت . [ وَدَ ] (اِخ ) طهماسب قلی خان ، از شاعران و از مردم کرمانشاه و از سران ایل کلهر بود و مدت سی سال در تهران به سر برد و به سال 1311 هَ . ق . در هفتادسالگی در تهران درگذشت . غزلهای عرفانی دارد و این غزل ازوست :از یک خروش یارب شب زنده دارهاحاجت ر...
-
وهدة
لغتنامه دهخدا
وهدة. [ وَ دَ ] (ع اِ) وهد. زمین پست و هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). زمین پست و نشیب و هموار. (غیاث اللغات از نصاب و صراح ).
-
جستوجو در متن
-
وحدات
لغتنامه دهخدا
وحدات . [ وَ ح َ ] (ع اِ) ج ِ وحدة، وحدت : وحدات هشتگانه ٔ تناقض .
-
ایای
لغتنامه دهخدا
ایای . [ ای یا ی َ ] (ع ضمیر) متکلم وحده بمعنی من . (ناظم الاطباء).
-
وحودة
لغتنامه دهخدا
وحودة. [ وُ دَ ] (ع مص ) وحادة. وحود. وحد. وحدة. حدة. تنها و یکتا ماندن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ابی
لغتنامه دهخدا
ابی . [ اَ ] (ع اسم + ضمیر) (مرکب از اب ، پدر + یای متکلم وحده ) پدر من .
-
انا
لغتنامه دهخدا
انا. [ اَ ن َ ] (ع ضمیر) ضمیر منفصل متکلم وحده ودر آن مؤنث و مذکر یکسان است . رجوع به اَنا شود.
-
نسایج
لغتنامه دهخدا
نسایج . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نسائج . ج ِ نسیجة، به معنی بافته . رجوع به نسیجة و نسائج شود. || مجازاً، سروده . به نظم آمده : و از نسایج خاطر این امیر بیت ها است که در کتاب وشاح دمیةالقصر آورده ام . (تاریخ بیهقی ص 98). || علمای بی نظیر. (فرهنگ نظام از فر...