کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وجدان
لغتنامه دهخدا
وجدان . [ وِ ] (ع مص ) وجود. وجد. گم شده را یافتن . (ناظم الاطباء). یافتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || خشم گرفتن . (اقرب الموارد). || (اِمص ، اِ) در عرف بعضی وجدان عبارت است از نفس و قوای باطنه . (الم...
-
وجدان
لغتنامه دهخدا
وجدان .[ وُ ] (ع اِ) ج ِ وجید، به معنی زمین هموار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وجید شود. || (مص ) گمشده یافتن . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
بی وجدان
لغتنامه دهخدا
بی وجدان . [ وِ / وُ ] (ص مرکب ) (از: بی + وجدان عربی ) در تداول فارسی زبانان به معنی بی انصاف و بی مروت بکار رود. رجوع به وجدان شود.
-
جستوجو در متن
-
باوجدان
لغتنامه دهخدا
باوجدان . [ وِ / وُ ] (ص مرکب ) کسی که وجدان دارد. باشرف . شرافتمند. و رجوع به وجدان شود.
-
اجدان
لغتنامه دهخدا
اجدان . [ اِ ](ع مص ) توانگر شدن بعد فقر. || وِجدان .
-
وجید
لغتنامه دهخدا
وجید. [ وَ ] (ع اِ) زمین هموار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، وُجدان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
وجد
لغتنامه دهخدا
وجد. [ وُ ] (ع مص ) وَجد. وجدان . وجود. (منتهی الارب ). یافتن . (ناظم الاطباء). || مستغنی شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || توانگر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || توانگری گزیدن . || (اِمص ) توانگری . (منتهی الارب ).
-
ناخودآگاه
لغتنامه دهخدا
ناخودآگاه . [ خوَدْ / خُدْ ] (ص مرکب ) که از خود بی خبر است . که از خود آگاه نیست . که از خویشتن خود آگاهی ندارد. || در اصطلاح روانشناسی ، مغفوله . لاعن شعور. مغفول . که در صحنه ٔ روشن و صریح ذهن نیست . ضمیر ناخودآگاه به معنی وجدان مغفوله یا شعور باط...
-
مواجید
لغتنامه دهخدا
مواجید.[ م َ ] (ع اِ) حالتها و رقصها که به استماع نغمه صوفیان را می باشد و این جمع وجد است خلاف القیاس . (غیاث )(آنندراج ). کیفیات وجدانی . حالات و مقاماتی چند که به طریق کشف وجدان بر اولیا و عرفا و سالکان راه ظاهرشود. (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدج...
-
حضوری
لغتنامه دهخدا
حضوری . [ ح ُ ] (ص نسبی ) مقابل غیابی .- تلگراف حضوری ؛ که مخاطِب و مخاطَب هر دو در تلگرافخانه باشند.- طبخ حضوری ؛ نوعی تفنن شکمخوارگان از شاهان و اعیان رجال که امر دهند طعامی را در حضور آنان پزند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || مقابل حصولی و کسبی . ...
-
مزرفن
لغتنامه دهخدا
مزرفن . [ م ُ زَ ف َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از زَرفَن . (مأخوذ از کلمه ٔ زرفین فارسی به معنی رزه ٔ چفت در) ساخته شده همچو زنجیر. حلقه حلقه شده . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : مزرفن الصدغ مسبول ذوائبه لی منه وجدان ممدود و م...
-
اندریافت
لغتنامه دهخدا
اندریافت . [ اَ دَ ] (مص مرکب ) دریافت . ادراک . (فرهنگ فارسی معین ). وجدان . قوه ٔ مدرکه . (یادداشت مؤلف ): و با آنکه کمال معقولات اندروی (نفس ) نیست دردمنداست و به آن کمالی که دارد خوشی یابست بطبع خویشتن ولیکن تا اندر تن است از اندریافت خوشی و درد...
-
ایضاح
لغتنامه دهخدا
ایضاح . (ع مص ) (از «وض ح ») پیدا گشتن . (منتهی الارب ). و روشن و آشکار گشتن و پیدا گشتن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پیدا و آشکار کردن . (منتهی الارب ). هویدا گردیدن . (مؤید الفضلا) (تاج المصادر بیهقی ). آشکار کردن . (غیاث اللغات ) : ز پیش خو...