کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وجبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نیم وجبی
لغتنامه دهخدا
نیم وجبی . [ وَ ج َ ] (ص نسبی ) که به اندازه ٔ نیم وجب است . || کوتوله . خردجثه . کوتاه قد. || در تداول ، دشنام گونه ای است که اطفال را گویند. (یادداشت مؤلف ). به اطفال یا اشخاص کوتاه قامت گویند تحقیر را.
-
یک وجبی
لغتنامه دهخدا
یک وجبی . [ ی َ / ی ِ وَ ج َ ] (ص نسبی ) به اندازه ٔ یک وجب . به بلندی یک وجب . || مجازاً حقیر و کوچک . (یادداشت مؤلف ). مرادف نیم وجبی و آن تعبیری طعن آمیز است کودکی را که قصد نیرنگ یا عمل ناروا دارد: این یک وجبی سر من می خواهد کلاه بگذارد!
-
جستوجو در متن
-
تشابر
لغتنامه دهخدا
تشابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) با یکدیگر نزدیک شدن دو گروه در حرب ، گویی میان ایشان اندازه ٔ شبری مانده است . (منتهی الارب ). نزدیک شدن دو گروه در جنگ چنانکه میان آنان فاصله ٔ وجبی باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). تقارب در جنگ . (از متن اللغة).
-
اذن الحمار
لغتنامه دهخدا
اذن الحمار. [ اُ ذُ نُل ْ ح ِ ] (ع اِ مرکب ) گیاهی است . (منتهی الارب ). گیاهی است بیخ آن چون گزری بزرگ و شیرین و آن را خورند. گیاهی با برگی به پهنای وجبی و ریشه ٔ آن چون گزری کلان مأکول و شیرین . (قاموس ). آذان الحمار.
-
وژه
لغتنامه دهخدا
وژه . [ وَ ژَ / ژِ ] (اِ) وجب ، و آن مقداری باشد از دست مابین انگشت بزرگ و انگشت کوچک . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شِبْر. (آنندراج ) (برهان ). بدست . (آنندراج ). وجب تبدیل وژه است . (آنندراج ) (انجمن آرا) : اگر تواز آسمان مطلع میبودی یا بسوی...
-
میلاب
لغتنامه دهخدا
میلاب . (اِ مرکب ) ماشوره ٔ غلیان که یک سر آن در آب و سر دیگرش متصل به میانه است . (ناظم الاطباء) نی میان کوزه ٔ قلیان متصل به تنه ٔ قلیان . چوبی میان کاواک که در تنه ٔ میانه ٔ قلیان کنند و سر دیگر آن چوب در میان آب کوزه ٔ قلیان باشد. نای مانند از چو...
-
وجب
لغتنامه دهخدا
وجب . [ وَ ج َ ] (اِ) به معنی بدست که به هندی اردو بالشت گویند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). شبر. (ناظم الاطباء). مقدار مسافت مابین خنصر و ابهام است در موقع بازکردن دست که تقریباً چهار گره میشود و مقصود از کوتاهی هم هست . (قاموس کتاب مقدس ). کدست و ...
-
سک
لغتنامه دهخدا
سک . [ س ُ ] (اِ) چوبی نوک تیز. چوبی که بر سر آن آهنی سرتیز استوار کنندو ستور را بدان زجر کنند و رانند. (یادداشت مؤلف ).چوبی بمقدار وجبی که بر سر آن آهنی نوک تیز چون جوالدوزی استوار کنند و خربندگان بدان خر را رانند. (یادداشت مؤلف ). || نکبت و فلاکت...
-
بلعجبی
لغتنامه دهخدا
بلعجبی . [ ب ُ ع َ ج َ ] (حامص مرکب ) شعبده . مشعبدی . بلعجب بازی : چنانکه عادت بلعجبی خوبان است در طارم فراز کرد. (سندبادنامه ص 182). چاهی بدین عظمت و بلعجبی انباشتند و باطل کردند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 50).تو بدین کوتهی و مختصری این همه کبر و...
-
حسیبک
لغتنامه دهخدا
حسیبک . [ ح َ ب َ] (اِ) روده ٔ بره ٔ شیرخواره که درپیچند بمقدار نارنجی و چند عدد از آن را بر سیخی بریان کنند. روده ٔ بره ٔ فربه باشد که آن را قطعه قطعه کنند، هر قطعه بمقدار وجبی و پنج پنج را در یکدیگر پیچیده در آش ماست افکنند. (برهان قاطع). حسرت المل...
-
صاصلی
لغتنامه دهخدا
صاصلی . [ ص ِ ] (ع اِ) صاصلا. صوصلا. بصل الذئب . بصل الفار. ساقه ای است خرد و نازک که به سپیدی زند، درازی آن نزدیک وجبی ، او را بر فراز سه یا چهار شاخه است نرم ، از آن گلی سبز پدید شود برنگ و چون باز شود رنگ درون آن مانند رنگ شیر باشد و درمیان گل تخم...
-
زهرةالملح
لغتنامه دهخدا
زهرةالملح . [ زَ رَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی است شورمزه و در اراضی شورناک روید و ارغوانی رنگ باشد و شاخه های آن به اندازه ٔ وجبی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ... در صورت به کفک ماند ک...
-
حجرالفتیله
لغتنامه دهخدا
حجرالفتیله . [ ح َ ج َ رُل ْ ف َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) پنبه ٔ کوهی . آذرشست . مخاط الشیطان غزل السعالی و بگفته ٔ ابن البیطار آنرا طلق نیز گویند و این یکی از معانی طلق است . آمیان طس (تباه نشدنی ) قسم سپید آبسست است و آبسست نوعی از آمفیبل است و آن نوعی ا...
-
صلاة
لغتنامه دهخدا
صلاة. [ ص َ ] (ع اِ) دعاء. || دین . || رحمت . || استغفار. || حسن ثناء از خداوند بر پیمبر. || و گفته اند صلاة از خداوند رحمت است و از ملائکه آمرزش خواستن و از مؤمنین دعا و از پرندگان و هوام تسبیح بود و آن جز در خیر نبود بخلاف دعا، که آن در خیر و شرّ ...